اللهم اني أسألک برحمتک التي وسعت کل شيء و بقوتک التي قهرت بها کل شيء و خضع لها کل شيء و ذل لها کل شيء و بجبروتک التي غلبت بها کل شيء و بعزتک التي لا يقوم لها شيء و بعظمتک التي ملأت کل شيء و بسلطانک الذي علا کل شيء و بوجهک الباقي بعد فناء کل شيء و بأسمائک التي غلبت [ملأت] أرکان کل شيء و بعلمک الذي أحاط بکل شيء و بنور وجهک الذي
خدايا همانا از تو درخواست ميکنم به مهربانيات که همه چيز را فرا گرفته است و به نيرويت که با آن بر همه چيز چيره شدهاي و همه چيز در برابر آن کرنش کرده و خوار شده است. و به چيرگيات که با آن بر همه چيز غلبه کردهاي و به عزتت که چيزي برابرش نميايستد و به عظمتت که همه چيز را آکنده کرده است و به فرمانرواييات که بر همه چيز برتري يافته و به ذاتت که پس از نابودي همه چيز پايدار است و به نامهايت که بر بنيانهاي همه چيز غلبه کرده و به دانشت که همه چيز را فرا گرفته است و به نور ذاتت که به
[ صفحه 268]
أضاء له کل شيء يا نور يا قدوس يا أول الأولين و يا آخر الآخرين اللهم اغفرلي الذنوب التي تهتک العصم اللهم اغفرلي الذنوب التي تنزل النقم اللهم اغفرلي الذنوب التي تغير النعم اللهم اغفرلي الذنوب التي تحبس الدعاء اللهم اغفرلي الذنوب التي تنزل البلاء اللهم اغفرلي کل ذنب أذنبته و کل خطيئة أخطأتها اللهم اني أتقرب اليک بذکرک و أستشفع بک الي نفسک و أسألک بجودک أن تدنيني من قربک و أن توزعني شکرک و أن تلهمني ذکرک اللهم اني أسألک سؤال خاضع متذلل خاشع أن تسامحني و ترحمني و تجعلني بقسمک راضيا قانعا و في جميع الأحوال متواضعا اللهم و أسألک سؤال من اشتدت فاقته و أنزل بک عند الشدائد حاجته و عظم فيما عندک رغبته اللهم عظم سلطانک و علا مکانک و خفي مکرک و ظهر
سبب آن همه چيز روشني يافت. اي نور اي منزه از عيب اي سرآغاز آغازها و اي پايان پايانها. خدايا از من بيامرز گناهاني را که [پردهي] عصمت را ميدرد. خدايا از من بيامرز گناهاني را که عذابها را فرو ميآورد. خدايا از من بيامرز گناهاني را که نعمتها را دگرگون ميکند. خدايا از من بيامرز گناهاني را که دعا را [از اجابت] باز ميدارد. خدايا از من بيامرز گناهاني را که بلا را فرو ميفرستد. خدايا از من بيامرز هر گناهي که انجام دادهام و هر خطايي که مرتکب شدهام. خدايا همانا با ياد تو به سويت تقرب ميجويم و در نزدت خودت را شفيع قرار ميدهم و به بخششت از تو درخواست ميکنم که مرا به جوار خود نزديک و مشتاق سپاسگزاريات کني و يادت را به من الهام کني. خدايا از تو همانند خواهش شخص فروتن و خوار و ترسان درخواست ميکنم که از من درگذري و بر من رحم کني و مرا به مقدار بخششت خشنود و قانع، و در همه حال فروتنم قرار دهي. خدايا و از تو درخواست ميکنم همانند خواهش کسي که نيازش شدت يافته و هنگام سختيها خواستهاش را به تو عرضه داشته و ميلش به آن چه نزد تو است بسيار شده است. خدايا فرمانرواييات سترگ است و جايگاهت بلند و تدبيرت پنهان و امرت
[ صفحه 269]
أمرک و غلب قهرک و جرت قدرتک و لا يمکن الفرار من حکومتک اللهم لا أجد لذنوبي غافرا و لا لقبائحي ساترا و لا لشيء من عملي القبيح بالحسن مبدلا غيرک لا اله الا أنت سبحانک و بحمدک ظلمت نفسي و تجرأت بجهلي و سکنت الي قديم ذکرک لي و منک علي اللهم مولاي کم من قبيح سترته و کم من فادح من البلاء أقلته و کم من عثار وقيته و کم من مکروه دفعته و کم من ثناء جميل لست أهلا له نشرته اللهم عظم بلائي و أفرط بي سوء حالي و قصرت بي أعمالي و قعدت بي أغلالي و حبسني عن نفعي بعد أملي و خدعتني الدنيا بغرورها و نفسي بجنايتها و مطالي يا سيدي فأسألک بعزتک أن لا يحجب عنک دعائي سوء عملي و فعالي و لا تفضحني بخفي ما اطلعت عليه من سري و لا تعاجلني بالعقوبة
آشکار است. و چيرگيات غالب و نيرويت نافذ است. و گريز از فرمانرواييات ممکن نيست. خدايا جز تو نه آمرزندهاي براي گناهانم مييابم و نه پوشاننده اي براي زشتيهايم و نه کسي که چيزي از کردار زشتم را به نيکي تبديل کند. معبودي جز تو نيست. منزهي و ستايش تو را است. به خودم ستم کردم و به سبب نادانيام جرأت يافتم و به توجه ديرينت به من و منتت بر من، دل خوش داشتم. خدايا! اي صاحب اختيارم! چه بسيار زشتيهايي که پوشاندي و چه بسيار از بلاهاي ناگوار که دور کردي و چه بسيار از لغزشها که حفظ کردي. و چه بسيار از ناگواريها که دور ساختي. و چه بسيار ستايش نيکويي که اهل آن نبودم و پراکندي. خدايا! گرفتاريام سترگ شد و بدي حالم از حد گذشت و کردارهايم مرا ناکام کرد و زنجيرها [و پابستهايم] مرا [از حرکت] باز نشاند و دوري آرزويم مرا از سودم بازداشت و دنيا با فريبش و نفسم با جنايتش و امروز و فردا کردنش با من نيرنگ کرد. اي سرورم! پس به عزتت از تو ميخواهم که بدي کردار و رفتارم مانع رسيدن دعايم به تو نشود و مرا با اسرار پنهانم که بر آن آگاهي يافتي، رسوا مساز و شتاب مکن در کيفر من به خاطر آن چه که
[ صفحه 270]
علي ما عملته في خلواتي من سوء فعلي و اساءتي و دوام تفريطي و جهالتي و کثرة شهواتي و غفلتي و کن اللهم بعزتک لي في کل الأحوال رءوفا و علي في جميع الأمور عطوفا الهي و ربي من لي غيرک أسأله کشف ضري و النظر في أمري الهي و مولاي أجريت علي حکما اتبعت فيه هوي نفسي و لم أحترس فيه من تزيين عدوي فغرني بما أهوي و أسعده علي ذلک القضاء فتجاوزت بما جري علي من ذلک من نقض [بعض] حدودک و خالفت بعض أوامرک فلک الحمد علي في جميع ذلک و لا حجة لي فيما جري علي فيه قضاؤک و ألزمني حکمک و بلاؤک و قد أتيتک يا الهي بعد تقصيري و اسرافي علي نفسي معتذرا نادما منکسرا مستقيلا مستغفرا منيبا مقرا مذعنا معترفا لا أجد مفرا مما کان
در خلوتهايم انجام دادهام از بدي رفتارم و بدکاريام و کوتاهي هميشگيام و نادانيام و زيادي شهوتهايم و غفلتم. و خدايا به عزتت، در همه حال نسبت به من دلسوز و در تمام کارها با من مهربان باش. معبود و پروردگارم! جز تو که را دارم که از او برطرف کردن بيچارگيام و نظر به حالم را بخواهم. معبودم و سرپرستم! حکمي هميشگي را بر من مقرر داشتي که در آن پيروي ميل نفسم را کردم و از فريبکاري دشمنم پرهيز نکردم، پس او نيز به وسيلهي تحريک هوس فريبم داد و سرنوشت نيز او را ياري کرد. در اثر همين پيشامدها از پارهاي از حد و مرزها فراتر رفتم و با پارهاي از دستوراتت مخالفت کردم. پس در تمامي اين امور ستايش تو وظيفهي من است و حجتي ندارم دربارهي آن چه که قضا و قدر تو بر من جاري شده و حکم تو و امتحانت مرا بر آن واداشت. و به درگاهت آمدهام اي معبودم! پس از کوتاهيام [در خوبيها] و نيز زيادهرويام [در بديها] بر نفسم در حالي که عذرآور و پشيمان و شکسته و پوزش طلب و آمرزش خواه و باز آمده [به سويت] و اقرار کننده و اذعان کننده و اعتراف کننده [به گناهان] هستم
[ صفحه 271]
مني و لا مفزعا أتوجه اليه في أمري غير قبولک عذري و ادخالک اياي في سعة [سعة من] رحمتک الهي [اللهم] فاقبل عذري و ارحم شدة ضري و فکني من شد وثاقي يا رب ارحم ضعف بدني و رقة جلدي و دقة عظمي يا من بدأ خلقي و ذکري و تربيتي و بري و تغذيتي هبني لاابتداء کرمک و سالف برک بي يا الهي و سيدي و ربي أتراک معذبي بنارک بعد توحيدک و بعد ما انطوي عليه قلبي من معرفتک و لهج به لساني من ذکرک و اعتقده ضميري من حبک و بعد صدق اعترافي و دعائي خاضعا لربوبيتک هيهات أنت أکرم من أن تضيع من ربيته أو تبعد [تبعد] من أدنيته أو تشرد من آويته أو تسلم الي البلاء من کفيته و رحمته و ليت شعري يا سيدي و الهي و مولاي أتسلط النار علي وجوه خرت لعظمتک ساجدة و علي
و نه گريزگاهي از آن چه از من سرزده است مييابم و نه پناهگاهي که در اين موقعيتم بدان رو کنم، جز اين که عذر را بپذيري و مرا در گسترهي رحمتت درآوري. خدايا! پس عذرم را بپذير و بر پريشاني سخنم رحم کن و از بند و زنجيرم رهايي بخش. اي پروردگارم! رحم کن بر ناتواني بدنم و نازکي پوستم و باريکي استخوانم. اي که آغاز کردي آفرينشم را و [نيز] توجه به من و تربيتم و نيکي در حقم و پرورشم را! مرا به خاطر کرم آغازين و نيکي ديرينت ببخش. اي معبود و اي سرورم! آيا عذاب کنندهي من خواهي بود پس از اقرارم به يگانگيات و پس از شناختي از تو که قلبم را فراگرفته و ذکر تو که زبانم به آن عادت هميشگي دارد و محبتي به تو که درونم با آن آميخته است و پس از اعتراف و دعاي راستينم که خاضعانه به پيشگاه ربوبيات آوردهام. هيهات [مساوي بعيد و دور است]؛ تو بزرگوارتر از آني که پروردهي خود را رها کني يا کسي را که [به درگاهت] نزديک ساختهاي دور کني يا کسي را که پناه دادهاي از خود براني يا آن کس را که سرپرستي کردي و بر او رحم کردي به گرفتاري بسپاري. و کاش ميدانستم اي سرورم و معبود و سرپرستم! آيا آتش را چيره ميکني بر چهرههايي که به خاطر عظمتت به سجده افتادند
[ صفحه 272]
ألسن نطقت بتوحيدک صادقة و بشکرک مادحة و علي قلوب اعترفت بالهيتک محققة و علي ضمائر حوت من العلم بک حتي صارت خاشعة و علي جوارح سعت الي أوطان تعبدک طائعة و أشارت باستغفارک مذعنة ما هکذا الظن بک و لا أخبرنا بفضلک عنک يا کريم يا رب و أنت تعلم ضعفي عن قليل من بلاء الدنيا و عقوباتها و ما يجري فيها من المکاره علي أهلها علي أن ذلک بلاء و مکروه قليل مکثه يسير بقاؤه قصير مدته فکيف احتمالي لبلاء الآخرة و جليل وقوع المکاره فيها و هو بلاء تطول مدته و يدوم مقامه و لا يخفف عن أهله لأنه لا يکون الا عن غضبک و انتقامک و سخطک و هذا ما لا تقوم له السماوات و الأرض يا سيدي فکيف لي و أنا عبدک الضعيف الذليل الحقير المسکين المستکين يا الهي
و بر زبانهايي که صادقانه به يگانگي تو گويا و به سپاسگزاريات، ستايشگر شدند و بر دلهايي که باورمندانه به معبود بودنت اعتراف کردند و بر ضميرهايي که مقداري از دانش نسبت به تو را فراگرفتند تا آن که فروتن شدند و اندامهايي که از روي فرمانبرداري به پرستشگاههايت شتافتند و معترفانه آمرزش خواهي از تو را نمايان ساختند. تصور نسبت به تو چنين نيست و از فضل تو اين گونه به ما خبر ندادهاند. اي بزرگوار! اي پروردگارم! تو آگاهي از ناتوانيام در برابر اندکي از گرفتاري دنيا و کيفرهاي آن و ناگواري هايي که بر اهلش [مساوي اهل دنيا] ميگذرد، با اين که آن، گرفتاري و ناگواري است که درنگ آن اندک و دوامش کم و مدتش کوتاه است. [با اين تحمل کم] پس چگونه است تحمل من نسبت به گرفتاري آخرت و عظمت پيدايش ناگواريهاي آن؟ حال آن که آن، گرفتاري است که مدتش طولاني و درنگش پيوسته است و از اهلش کاسته نميشود زيرا تنها از خشم و انتقام و غضب تو خاسته است و اين چيزي است که آسمانها و زمين را ياراي ايستادگي در برابرش نيست. اي سرورم! پس چگونه خواهد بود براي من که بندهي ناتوان و خوار و ناچيز و مستمند و بيچارهي توام. اي معبودم
[ صفحه 273]
و ربي و سيدي و مولاي لأي الأمور اليک أشکو و لما منها أضج و أبکي لأليم العذاب و شدته أم لطول البلاء و مدته فلئن صيرتني للعقوبات مع أعدائک و جمعت بيني و بين أهل بلائک و فرقت بيني و بين أحبائک و أوليائک فهبني يا الهي و سيدي و مولاي و ربي صبرت علي عذابک فکيف أصبر علي فراقک و هبني صبرت علي حر نارک فکيف أصبر عن النظر الي کرامتک أم کيف أسکن في النار و رجائي عفوک فبعزتک يا سيدي و مولاي أقسم صادقا لئن ترکتني ناطقا لأضجن اليک بين أهلها ضجيج الآملين و لأصرخن اليک صراخ المستصرخين و لأبکين عليک بکاء الفاقدين و لأنادينک أين کنت يا ولي المؤمنين يا غاية آمال العارفين يا غياث المستغيثين يا حبيب قلوب الصادقين و يا اله العالمين أفتراک سبحانک يا الهي
و پروردگار و سرور و سرپرستم! به خاطر کدام يک از امور به تو شکوه کنم و براي کدام از آنها بنالم و بگريم. براي عذاب دردناک و شدت آن يا براي طولاني بودن بلا و مدت آن. پس اگر مرا در کيفرها همراه دشمنانت قرار دهي و مرا با اهل بلا گردآوري و بين من و دوستداران و اوليايت جدايي افکني، اي معبودم و سرور و سرپرست و پروردگارم! گيرم که بر عذابت شکيبايي کنم ولي چگونه بر دوري تو شکيبا باشم و گيرم که بر گرمي آتشت شکيبا باشم ولي چگونه از چشم دوختن به بزرگواريات صرف نظر کنم يا چگونه در آتش جاي گيرم حال آن که اميدم، گذشت تو است. پس به عزتت اي سرور و سرپرستم! صادقانه سوگند ميخورم که اگر مرا [در آتش، با زبان] گويا واگذاري، بين اهل آتش همچو آرزومندان به درگاهت ناله سر ميدهم و چون فريادخواهان فرياد ميکشم و بر [دوري از] تو همچون بينوايان ميگريم و ندا سر ميدهم که کجايي اي سرپرست مؤمنان! اي منتهاي آرزوهاي عارفان! اي فريادرس فرياد خواهان! اي محبوب دلهاي راستان! و اي معبود جهانيان! آيا چنين خواهي بود - منزهي اي معبودم و ستايش تو را است -
[ صفحه 274]
و بحمدک تسمع فيها صوت عبد مسلم يسجن [سجن] فيها بمخالفته و ذاق طعم عذابها بمعصيته و حبس بين أطباقها بجرمه و جريرته و هو يضج اليک ضجيج مؤمل لرحمتک و يناديک بلسان أهل توحيدک و يتوسل اليک بربوبيتک يا مولاي فکيف يبقي في العذاب و هو يرجو ما سلف من حلمک أم کيف تؤلمه النار و هو يأمل فضلک و رحمتک أم کيف يحرقه لهبها [لهيبها] و أنت تسمع صوته و تري مکانه أم کيف يشتمل عليه زفيرها و أنت تعلم ضعفه أم کيف يتغلغل [يتقلقل] بين أطباقها و أنت تعلم صدقه أم کيف تزجره زبانيتها و هو يناديک يا ربه أم کيف تنزله فيها و هو يرجو فضلک في عتقه منها فتترکه هيهات ما ذلک الظن بک و لا المعروف من فضلک و لا مشبه لما عاملت به الموحدين من برک و احسانک
که از درون آن [آتش] صداي بندهي مسلمان را بشنوي که در آن، به خاطر مخالفتش زنداني شده و به سبب نافرمانياش مزه عذابش را چشيده و به دليل جرم و جسارتش در درجات آن بازداشته شده است در حالي که همچون آرزومند رحمتت فرياد ميکشد و به زبان اهل يگانگيات ندايت ميدهد و به واسطهي پروردگاريات به تو متوسل ميشود. اي سرپرستم! پس چگونه در عذاب درنگ ميکند حال آن که به بردباري پيشينت اميد دارد؟ يا چگونه آتش او را به درد ميآورد حال آن که آرزومند فضل و رحمت تو است؟ يا چگونه زبانه آتش او را ميسوزاند حال آن که صدايش را ميشنوي و جايگاهش را ميبيني يا چگونه صداي آتش او را فراميگيرد و تو ناتوانياش را ميداني يا چگونه ميان طبقات جهنم در حرکت باشد و تو راستياش را ميداني يا چگونه فرشتهي عذاب آن او را باز ميدارد حال آن که تو را ندا ميدهد که اي پروردگارم! يا چگونه دربارهي آزادياش از آتش، فضلت را اميد داشته باشد ولي در آتش رهايش ميکني؟ هيهات نه چنين گماني به تو هست و نه از فضلت چنين شناخته شده است و نه [چنين عملکردي] شبيه آن چيزي است که با يگانه پرستان از نيکي و نيکوکاري عمل کردهاي.
[ صفحه 275]
فباليقين أقطع لو لا ما حکمت به من تعذيب جاحديک و قضيت به من اخلاد معانديک لجعلت النار کلها بردا و سلاما و ما کان [کانت] لأحد فيها مقرا و لا مقاما لکنک تقدست أسماؤک أقسمت أن تملأها من الکافرين من الجنة و الناس أجمعين و أن تخلد فيها المعاندين و أنت ثناؤک قلت مبتدئا و تطولت بالانعام متکرما «أفمن کان مؤمنا کمن کان فاسقا لا يستوون» الهي و سيدي فأسألک بالقدرة التي قدرتها و بالقضية التي حتمتها و حکمتها و غلبت من عليه أجريتها أن تهب لي في هذه الليلة و في هذه الساعة کل جرم أجرمته و کل ذنب أذنبته و کل قبيح أسررته و کل جهل عملته کتمته أو أعلنته أخفيته أو أظهرته و کل سيئة أمرت باثباتها الکرام الکاتبين الذين وکلتهم بحفظ ما يکون مني و جعلتهم
پس بيترديد اطمينان دارم که اگر حکم تو دربارهي عذاب دادن منکرانت و نيز تقديرت در مورد جاودانگي اهل دشمنيات [در آتش] نبود، تمام آتش را سرد و همراه سلامتي قرار ميدادي و هيچ کس در آن جايگاه و اقامتگاهي نداشت. اما تو که نامهايت مقدس است سوگند خوردهاي که آن [مساوي جهنم] را از تمام کافران جن و انس پر کني و اهل دشمني را در آن جاودانه سازي. و تو که ستايشت سترگ است، نوآورانه چنين گفتي و بزرگوارانه چنين نعمتي را منت گذاشتي که: «آيا آن کس که مؤمن است همچون کسي است که کافر است؟! يکسان نيستند.» معبود و سرورم! از تو درخواست ميکنم به قدرتي که آن را مقدر کردي و به فرماني که آن را حتمي کردي و به آن حکم نمودي و بر تمام افراد تحت آن [فرمان] چيره شدي، که در اين شب و در اين لحظه ببخشي برايم هر جرمي را که مرتکب شدهام و هر گناهي که انجام دادهام و هر زشتي که پنهان کردهام و هر ناداني که آن را پوشيده يا علني و مخفي يا آشکار انجام دادهام. و هر بدي که فرشتگان بزرگوار نويسنده [ي اعمال] را به ثبت آن فرمان دادهاي، آن [فرشتگاني] که آنان را به حفظ آن چه از من سرميزند، گماشتهاي
[ صفحه 276]
شهودا علي مع جوارحي و کنت أنت الرقيب علي من ورائهم و الشاهد لما خفي عنهم و برحمتک أخفيته و بفضلک سترته و أن توفر حضي من کل خير أنزلته أو احسان فضلته أو بر نشرته أو رزق بسطته أو ذنب تغفره أو خطا تستره يا رب يا رب يا رب يا الهي و سيدي و مولاي و مالک رقي يا من بيده ناصيتي يا عليما بفقري [بضري] و مسکنتي يا خبيرا بفقري و فاقتي يا رب يا رب يا رب أسألک بحقک و قدسک و أعظم صفاتک و أسمائک أن تجعل أوقاتي من الليل و النهار بذکرک معمورة و بخدمتک موصولة و أعمالي عندک مقبولة حتي تکون أعمالي و أورادي کلها وردا واحدا و حالي في خدمتک سرمدا يا سيدي يا من عليه معولي يا من اليه شکوت أحوالي يا رب يا رب يا رب قو علي خدمتک
و علاوه بر اندامهايم گواه من قرارشان دادهاي و خود نيز جداي از آنان مراقب من و گواه بر آن چه از آنان پوشيده مانده، هستي. ولي به مهربانيات آن را پنهان کردي و به فضلت آن را پوشاندي و [ميخواهم که] بهرهام را فراوان کني از هر خيري که فرو ميفرستي يا احساني که در اختيار قرار ميدهي يا هر نيکي که ميپراکني يا هر روزي که ميگستراني يا گناهي که ميآمرزي يا خطايي که ميپوشاني. اي پروردگارم! اي پروردگارم! اي پروردگارم! اي معبود و سرورم و سرپرست و اختياردار بندگي من! اي که موي پيشانيام [مساوي زمام امورم] به دست او است! اي داناي بيچارگي و بينوايي من! اي آگاه از فقر و نيازم! اي پروردگارم! اي پروردگارم! اي پروردگارم! از تو ميخواهم به حق خودت و پاکيات و بزرگترين وصفها و نامهايت که اوقات شبانه روزم را با يادت آباد، و به خدمت گزاريات پيوسته و کردارهايم را نزد خود پذيرفته قرار دهي. تا اين که تمام کردارها و گفتارهايم را کلامي يگانه و موقعيتم را در خدمتگزاريات هميشگي قرار دهي. اي سرورم! اي که تکيهگاهم به او است! اي که شکوهي احوال خود را به او ميکنم! اي پروردگارم! اي پروردگارم! اي پروردگارم! اندامهايم را براي
[ صفحه 277]
جوارحي و اشدد علي العزيمة جوانحي و هب لي الجلد في خشيتک و الدوام في الاتصال بخدمتک حتي أسرح اليک في ميادين السابقين و أسرع اليک في البارزين و أشتاق الي قربک في المشتاقين و أدنو منک دنو المخلصين و أخافک مخافة الموقنين و أجتمع في جوارک مع المؤمنين اللهم و من أرادني بسوء فأرده و من کادني فکده و اجعلني من أحسن عبادک [عبيدک] نصيبا عندک و أقربهم منزلة منک و أخصهم زلفة لديک فانه لا ينال ذلک الا بفضلک و جد لي بجودک و اعطف علي بمجدک و احفظني برحمتک و اجعل لساني بذکرک لهجا و قلبي بحبک متيما و من علي بحسن اجابتک و أقلني عثرتي و اغفر زلتي فانک قضيت علي عبادک بعبادتک و أمرتهم بدعائک و ضمنت لهم الاجابة فاليک يا رب نصبت وجهي و اليک يا
خدمتگزاريات نيرومند کن و سينهام را بر ارادهي قطعي استوار ساز. و به من ببخش جديت در پرواي تو و پايندگي در خدمتگزاري پيوستهات را تا آن که در ميدانهاي پيشتازان به سويت برانم و در زمرهي برجستگان به درگاهت بشتابم. و در ميان اهل اشتياق به سوي [مقام] قربت مشتاقانه بيايم و همچون اهل اخلاص به تو نزديک شوم. و چون اهل يقين از تو پروا داشته باشم و در جوارت با مومنان گردآيم. خدايا هر کس بدي برايم خواهد [بدي را] به سويش بازگردان و هر کس به من مکر کند به مکرش گرفتار کن. و مرا از خوش بهرهترين بندگان درگاهت، و دارندگان نزديکترين جايگاهها نزدت و مقربان ويژهي جوارت قرار ده که اين [مقام] جز با فضلت دست يافتني نيست. و به جود و بخششت به من ببخش و به بزرگواريات بر من مهر ورز و به مهربانيات مرا نگهدار باش و زبانم را مشتاق ذکرت و دلم را شيفتهي مهرت قرار ده. و با اجابت نيکويت بر من منت گذار و از لغزشم درگذر و خطايم را بيامرز. که خود، بندگانت را به پرستشت حکم کردي و آنان را به خواندنت فرمان دادي و اجابتشان را تضمين کردي. پس به سويت اي پروردگارم! روي بلند
[ صفحه 278]
رب مددت يدي فبعزتک استجب لي دعائي و بلغني مناي و لا تقطع من فضلک رجائي و اکفني شر الجن و الانس من أعدائي يا سريع الرضا اغفر لمن لا يملک الا الدعاء فانک فعال لما تشاء يا من اسمه دواء و ذکره شفاء و طاعته غني ارحم من رأس ماله الرجاء و سلاحه البکاء يا سابغ النعم يا دافع النقم يا نور المستوحشين في الظلم يا عالما لا يعلم صل علي محمد و آل محمد و افعل بي ما أنت أهله و صلي الله علي رسوله و الأئمة الميامين من آله و سلم تسليما کثيرا [1] .
کردم و به سوي تو دستم را دراز کردم پس به عزتت دعايم را مستجاب کن و به آرزويم برسان و اميدم را از فضلت قطع مکن و مرا از شر دشمنان جني و انسيام در امان دار. اي که زود خشنود ميشوي! بيامرز کسي را که جز دعا چيزي در اختيار ندارد که همانا تو هرچه را خواهي قدرت انجام داري. اي که نامش دارو و يادش شفا و فرمانبرياش بينيازي [از ديگران] است! رحم کن بر کسي که سرمايهاش اميد و سلاحش گريه است. اي صاحب نعمتهاي فراوان! اي برطرف کنندهي گرفتاريها! اي روشنايي وحشت زدگان در تيرگيها! اي داناي بدون آموزنده! بر محمد و خاندان محمد درود فرست و با من آن چه تو را شايد انجام ده و خدا بر فرستادهاش و پيشوايان خجسته از خاندان او درود و سلام بسيار فرستد.
[ صفحه 279]
|