دخل دعبل بن علي الخزاعي علي علي بن موسي الرضا عليهماالسلام فقال له: «يابن رسول الله صلي الله عليه و آله اني قد قلت فيک قصيدة و آليت علي نفسي أن لا أنشدها أحدا قبلک». فقال عليه‏السلام: «هاتها». فأنشده..... قال له الرضا عليه‏السلام: «أفلا ألحق لک بهذا الموضع بيتين بهما تمام قصيدتک؟» فقال: «بلي يابن رسول الله» فقال عليه‏السلام: «و قبر بطوس يا لها من مصيبة توقد في الأحشاء بالحرقات‏ الي الحشر حتي يبعث الله قائما يفرج عنا الهم و الکربات» فقال دعبل: «هذا القبر الذي بطوس قبر من هو؟» فقال الرضا عليه‏السلام: «قبري، و لا تنقضي الأيام و الليالي حتي تصير طوس مختلف شيعتي و زواري. ألا من زارني في غربتي بطوس کان معي في درجتي يوم القيامة مغفورا له...» [1] . [ صفحه 62] دعبل خزاعي، بر امام رضا عليه‏السلام وارد شده و عرض کرد: «اي فرزند رسول خدا! درباره‏ات قصيده‏اي گفته‏ام و به جان خود سوگند خورده‏ام که پيش از تو، آن را براي کسي نخوانم». حضرت فرمود: «بخوان!» و او آغاز کرد:.... [در پايان قصيده] امام رضا عليه‏السلام به او فرمود: «آيا اين جا دو بيت برايت نيفزايم که با آن‏ها قصيده‏ات کامل شود؟» گفت: «بله، اي پسر رسول خدا!» پس حضرت فرمود: «و قبري در طوس است که واي از مصيبت‏هايش‏ که در درون آدمي آتش به پا مي‏کند تا رستاخيز، مگر اين که خدا قائم را برانگيزد که اندوه و ناراحتي‏هاي ما را برطرف سازد» دعبل گفت: «اين قبري که در طوس است، قبر کيست؟» امام رضا عليه‏السلام فرمود: «قبر من است. روزگاران به پايان نخواهد رسيد تا سرانجام طوس، محل رفت و آمد شيعيان و زائرانم شود. آگاه باشيد هر کس مرا در غربتم در طوس زيارت کند، روز قيامت با من در درجه‏ي من خواهد بود؛ در حالي که مورد آمرزش قرار خواهد گرفت».

[1] همان، ح 34، ص 649.