اين زيارت در مصباح الزائر و المزار الکبير از امامان عليهم‏السلام روايت شده و مقدماتي دارد: هنگام اراده زيارت و عزم جدي بر سفر چنين بگو: اللهم صل عزمي بالتحقيق و نيتي بالتوفيق و رجائي بالتصديق و تول أمري و لا تکلني الي نفسي فأحل عقدة الخيرة و أتخلف عن حضور المشاهد المقدسة. خدايا! تصميمم را به واقعيت و نيتم را به موفقيت و اميدم را به درستي برسان و کارم را بر عهده بگير و مرا به خود وامگذار تا گره نيکي را باز کنم و به زيارتگاه‏هاي مقدس رفت و آمد کنم. و قبل از خروج، دو رکعت نماز بگزار و پس از آن بگو: اللهم اني أستودعک ديني و نفسي و جميع حذانتي. اللهم أنت الصاحب في السفر و الخليفة في الأهل و المال و الولد. اللهم اني أعوذ بک من سوء الصحبة و اخفاق الأوبة. اللهم سهل لنا حزن ما نتغول و يسر علينا مستغزر ما نروح و نغدو له انک علي کل شي ء قدير. خدايا! همانا دينم و خودم و تمام نزديکانم را به تو مي‏سپارم. خدايا! تو همراه در سفر و جانشين در خانواده و دارايي و فرزند هستي. خدايا! از همراهي بد و بازگشت بي‏نتيجه به تو پناه مي‏برم. خدايا! سختي آنچه را سخت مي پنداريم بر ما آسان نما و خواسته‏هاي فراواني را که براي آن، شب و روز حرکت مي‏کنيم را آسان کن که همانا تو بر هر چيز توانايي. [ صفحه 172] در راه سفر بايد هم تو چيزي باشد که براي آن سفر کرده‏اي و از کاري که شأن تو را پايين مي‏آورد بکاه و با همراهانت خوش سفر باش و ذکر و ثناي الهي و صلوات بر پيامبر صلي الله عليه و آله زياد انجام ده و هنگام غسل زيارت بگو: بسم الله و بالله و في سبيل الله و علي ملة رسول الله. اللهم اغسل عني درن الذنوب و وسخ العيوب و طهرني بماء التوبة و ألبسني رداء العصمة و أيدني بلطف منک يوفقني لصالح الأعمال انک ذو الفضل العظيم. به نام خدا و به ياري خدا و در راه خدا و بر روش فرستاده خدا. خدايا! از من آلودگي گناهان و چرکي عيب‏ها را بشوي و به آب توبه پاکم کن و جامه عصمت را به من بپوشان، و به لطفي از جانب خودت ياري‏ام کن که مرا بر کارهاي شايسته موفق کند که همانا تو داراي بخشش بزرگي هستي. هرگاه نزديک در حرم مطهر شدي بگو: الحمد لله الذي وفقني لقصد وليه و زيارة حجته و أوردني حرمه و لم يبخسني حظي من زيارة قبره و النزول بعقوة مغيبه و ساحة تربته. الحمدلله الذي لم يسمني بحرمان ما أملته و لا صرف عني ما رجوته و لا قطع رجائي فيما توقعته بل ألبسني عافيته و أفادني ستايش خدا را است که مرا به قصد وليش و زيارت حجتش موفق، و به حرمش واردم کرد و بهره‏ام را از زيارت قبرش و وارد شدن بر فضاي آرامگاهش و جايگاه تربتش نکاست. ستايش خدا را است که محروميت از آنچه را آرزو داشتم، همراهم نساخت و آنچه را اميد داشتم، از من بازنگرداند، و اميدم را در مورد آنچه توقعش را داشتم، قطع نکرد؛ بلکه لباس عافيتش را بر من پوشاند [ صفحه 173] نعمته و آتاني کرامته. و نعمتش را بهره‏ام قرار داد و کرامتش را نصيبم کرد. پس از ورود به حرم شريف، برابر ضريح مقدس بايست و بگو: السلام عليکم أئمة المؤمنين و سادة المتقين و کبراء الصديقين و أمراء الصالحين و قادة المحسنين و أعلام المهتدين و أنوار العارفين و ورثة الأنبياء و صفوة الأوصياء و شموس الأتقياء و بدور الخلفاء و عباد الرحمن و شرکاء القرآن و منهج الايمان و معادن الحقائق شفعاء الخلائق و رحمة الله و برکاته. أشهد أنکم أبواب الله و مفاتيح رحمته و مقاليد مغفرته و سحائب رضوانه و مصابيح جنانه و حملة فرقانه و خزنة علمه و حفظة سره و مهبط وحيه و أمانات النبوة و ودائع الرسالة. أنتم أمناء الله و أحباؤه و عباده و أصفياؤه و أنصار توحيده و أرکان تمجيده و سلام بر شما اي پيشوايان اهل ايمان و سروران پارسايان و بزرگان انسان‏هاي راستين و فرماندهان شايستگان و رهبران نيکوکاران و نشانه‏هاي هدايت يافتگان و نورهاي عارفان و وارثان پيامبران و برگزيده جانشيان و خورشيدهاي پارسايان و ماه‏هاي جانشينان و بندگان [خداي] مهربان و شريکان قرآن و راه ايمان و سرچشمه‏هاي حقيقت‏ها و شفيعان آفريدگان، و رحمت خدا و برکاتش بر شما باد! گواهي مي‏دهم که شما درهاي [ارتباط] خدا و کليدهاي رحمتش و گنجينه‏هاي آمرزشش و ابرهاي خشنودي‏اش و چراغ‏هاي بهشتش و حافظان قرآنش و گنجينه‏هاي دانشش و نگاهبانان سرش و محل فرود وحيش و امانت‏هاي پيامبري و سپرده‏هاي رسالت هستيد. شما امانتداران خدا و دوستان او برگزيدگان او و ياوران توحيدش و اساس‏هاي بزرگواري‏اش و [ صفحه 174] دعاته الي کتبه و حرسه خلائقه و حفظة ودائعه. لا يسبقکم ثناء الملائکة في الاخلاص و الخشوع و لا يضادکم ذو ابتهال و خضوع أني و لکم القلوب التي تولي الله رياضتها بالخوف و الرجاء و جعلها أوعية للشکر و الثناء و آمنها من عوارض الغفلة و صفاها من شواغل الفترة بل يتقرب أهل السماء بحبکم و بالبراءة من أعدائکم و تواتر البکاء علي مصابکم و الاستغفار لشيعتکم و محبيکم. فأنا أشهد الله خالقي و أشهد ملائکته و أنبياءه و أشهدکم يا موالي أني مؤمن بولايتکم معتقد لامامتکم مقر بخلافتکم عارف بمنزلتکم موقن بعصمتکم خاضع لولايتکم متقرب الي الله بحبکم و بالبراءة من أعدائکم عالم بأن الله قد طهرکم من الفواحش ما ظهر منها و ما بطن و من کل ريبة و نجاسة و دنية و رجاسة و منحکم فراخوانان به کتاب‏هايش و پاسداران آفريدگانش و نگاهبانان امانت‏هايش هستيد. ستايش فرشتگان در اخلاص و فروتني از شما پيشي نمي‏گيرد و هيچ صاحب گريه و فروتني [در پيشگاه خدا] با شما برابري نمي‏تواند. کجا چنين شود؛ حال آن که داراي قلب‏هايي هستيد که خداوند عهده‏دار تربيت آن‏ها به واسطه‏ي بيم و اميد شده و آن‏ها را جايگاه‏هايي براي سپاس و ستايش قرار داده است. از پيامدهاي غفلت در امانشان داشته و از گرفتاري‏هاي سستي پاکشان ساخته است؛ بلکه اهل آسمان به واسطه‏ي محبت شما و بيزاري از دشمنانتان و گريه پياپي بر مصيبت‏هاي شما و آمرزش خواهي براي شيعيان و دوستدارانتان تقرب مي‏جويند؛ پس من، خدا، آفريدگارم را و فرشتگان و پيامبرانش و شما را اي سرورانم! گواه مي گيرم که به ولايت شما ايمان دارم؛ عقيده‏مند به پيشوايي شما، اقرار کننده به جانشيني شما، و شناساي منزلت شمايم. به عصمت شما يقين دارم، در برابر ولايتتان فروتنم. با دوستي شما و بيزاري از دشمنانتان به خدا تقرب مي‏جويم. دانايم به اين که خدا شما را از زشتي‏ها چه آشکار و چه نهان آن و از هر شک و ناپاکي و پليدي و آلودگي پاک کرده است. و پرچم حق را به شما ارزاني داشته [ صفحه 175] راية الحق التي من تقدمها ضل و من تأخر عنها زل و فرض طاعتکم علي کل أسود و أبيض. و أشهد أنکم قد وفيتم بعهد الله و ذمته و بکل ما اشترط عليکم في کتابه و دعوتم الي سبيله و أنفذتم طاقتکم في مرضاته و حملتهم الخلائق علي منهاج النبوة و مسالک الرسالة و سرتم فيه بسيرة الأنبياء و مذاهب الأوصياء فلم يطع لکم أمر و لم تصغ اليکم أذن فصلوات الله علي أرواحکم و أجسادکم. که هر کس از آن پيشي گرفت، گمراه شد و هر کس از آن بازماند، لغزيد و فرمانبرداري شما را بر هر سياه و سفيد واجب کرد و گواهي مي‏دهم که به ميثاق خدا و پيمانش و به هرچه با شما در کتابش شرط کرده بود، وفا کرديد و به راه او فرا خوانديد و توان خود را صرف خشنودي او کرديد و آفريدگان را به روش پيامبري و راه‏هاي رسالت پيوند داديد و در آن به روش پيامبران و طريقه جانشينان رفتار کرديد. اما امري از شما اطاعت نشد و گوشي سخنانتان را نشنيد؛ پس درودهاي خدا بر روان‏ها و پيکرهايتان. بعد خود را به قبر بيفکن و بگو: بأبي أنت و أمي يا حجة الله لقد أرضعت بثدي الايمان و فطمت بنور الاسلام و غذيت ببرد اليقين و ألبست حلل العصمة و اصطفيت و ورثت علم الکتاب و لقنت فصل الخطاب و أوضح پدر و مادرم به فدايت اي حجت خدا! به راستي از سينه‏ي ايمان شير نوشيدي و به نور اسلام از شير گرفته شدي، و به يقين گوارا تغذيه شدي و با جامه‏هاي عصمت پوشيده شدي و برگزيده گرديدي و دانش قرآن را به ارث بردي و سخن فيصله دهنده [و جدا کننده‏ي حق و باطل] را دريافتي و [ صفحه 176] بمکانک معارف التنزيل و غوامض التأويل و سلمت اليک راية الحق و کلفت هداية الخلق و نبذ اليک عهد الامامة و ألزمت حفظ الشريعة. و أشهد يا مولاي أنک وفيت بشرائط الوصية و قضيت ما لزمک من حد الطاعة و نهضت بأعباء الامامة و احتذيت مثال النبوة في الصبر و الاجتهاد و النصيحة للعباد و کظم الغيظ و العفو عن الناس و عزمت علي العدل في البرية و النصفة في القضية و وکدت الحجج علي الأمة بالدلائل الصادقة و الشواهد الناطقة و دعوت الي الله بالحکمة البالغة و الموعظة الحسنة فمنعت من تقويم الزيغ و سد الثلم و اصلاح الفاسد و کسر المعاند و احياء السنن و اماتة البدع حتي فارقت الدنيا و أنت شهيد و لقيت رسول الله صلي الله عليه و آله و أنت حميد صلوات الله عليک تترادف و تزيد. به وجودت، آموخته‏هاي قرآني و مشکلات تفسيرش روشن، و پرچم حق به تو سپرده شد و به راهنمايي آفريدگان مکلف شدي و پيمان امامت به تو سپرده، و نگاهباني دين به عهده‏ات نهاده شد، و گواهي مي‏دهم اي مولايم! که همانا به شرطهاي وصيت وفا، و آنچه وظيفه‏ات بود از حد فرمانبرداري ادا کردي و بار امامت را به دوش گرفتي و در شکيبايي و تلاش و خيرخواهي براي بندگان و فرو بردن خشم و گذشت از مردم مانند روش پيامبري عمل کردي و بر [اجراي] عدل ميان مردم در حکم تصميم گرفتي و با دليل‏هاي راستين و گواه‏هاي گويا حجت‏ها را بر امت تأکيد کردي و با حکمت رسا و اندرز نيکو به سوي خدا فراخواندي؛ اما از راست کردن کجي‏ها و سد کردن رخنه‏ها و اصلاح تباهي و در هم شکستن دشمن و زنده کردن روش‏ها [ي دين] و ميراندن بدعت‏ها باز داشته شدي تا آن که دنيا را ترک کردي در حالي که به شهادت رسيدي و رسول خدا که خدا بر او و خاندانش درود فرستد را ملاقات کردي در حالي که ستوده بودي. درودهاي خدا، پياپي و فزاينده بر تو باد. [ صفحه 177] بعد نزد پاي مبارک برو و بگو: يا سادتي يا آل رسول الله اني بکم أتقرب الي الله جل و علا بالخلاف علي الذين غدروا بکم و نکثوا بيعتکم و جحدوا ولايتکم و أنکروا منزلتکم و خلعوا ربقة طاعتکم و هجروا أسباب مودتکم و تقربوا الي فراعنتهم بالبراءة منکم و الاعراض عنکم و منعوکم من اقامة الحدود و استأصال الجحود و شعب الصدع و لم الشعث و سد الخلل و تثقيف أود و امضاء الأحکام و تهذيب الاسلام و قمع الآثام و أرهجوا عليکم نقع الحروب و الفتن و أنحوا عليکم سيوف الأحقاد و هتکوا منکم الستور و ابتاعوا بخمسکم الخمور و صرفوا صدقات المساکين الي المضحکين و الساخرين و ذلک بما طرقت لهم الفسقة الغواة و الحسدة البغاة أهل النکث اي سروران من! اي خاندان فرستاده‏ي خدا! همانا من به واسطه‏ي شما به خداي با شوکت و والا تقرب مي‏جويم به خلاف کساني که با شما مکر کردند و بيعت شما را شکستند و به ولايت شما کفر ورزيدند و جايگاه شما را انکار کرده، خود را از بند فرمانبرداري شما رهاندند و از سبب‏هاي دوستي شما دوري گزيدند و به فرعون‏هاي خود به واسطه‏ي بيزاري و رويگرداني از شما تقرب جستند و شما را از برپا داشتن حدود [الهي] و ريشه کني کفر و از بين بردن فاصله‏ها و گردآوري پراکندگي‏ها و بستن رخنه‏ها و راست کردن کجي‏ها و تأييد احکام و آراستن اسلام و نابود کردن گناهان بازداشتند و غبار جنگ‏ها و فتنه‏ها را بر شما پراکنده ساختند و بر شما تيغ‏هاي کينه کشيدند و نسبت به شما پرده دري کردند و با خمس شما شراب‏ها خريدند و سهم فقيران [از زکات] را خرج دلقک‏ها و مسخره‏چي‏ها کردند و اين بدان سبب بود که گناهکاران گمراه، راه را براي آنان باز کردند؛ آن حسودان ستمکار اهل پيمان شکني [ صفحه 178] و الغدر و الخلاف و المکر و القلوب المنتنة من قدر الشرک و الأجساد المشحنة من درن الکفر أضبوا علي النفاق و أکبوا علي علائق الشقاق فلما مضي المصطفي صلوات الله عليه و آله اختطفوا الغرة و انتهزوا الفرصة و انتهکوا الحرمة و غادروه علي فراش الوفاة و أسرعوا لنقض البيعة و مخالفة المواثيق المؤکدة و خيانة الأمانة المعروضة علي الجبال الراسية و أبت أن تحملها و حملها الانسان الظلوم الجهول ذو الشقاق و العزة بالآثام المؤلمة و الأنفة عن الانقياد لحميد العاقبة فحشر سفلة الأعراب و بقايا الأحزاب الي دار النبوة و الرسالة و مهبط الوحي و الملائکة و مستقر سلطان الولاية و معدن الوصية و الخلافة و الامامة حتي نقضوا و حيله و اختلاف و فريب و دل‏هاي بد رايحه از پليدي شرک و بدن‏هاي آکنده از کثافت کفر. نفاق و دورويي را در برگرفتند و بر اسباب تفرقه روي آوردند؛ پس چون پيامبر برگزيده که درودهاي خدا بر او و خاندانش باد رحلت کرد، نيرنگ را در برگرفتند؛ فرصت را غنيمت شمردند و هتک حرمت کردند. او را بر بستر رحلت رها ساخته، و شتاب کردند به شکستن بيعت و مخالفت پيمان‏هاي محکم و خيانت در امانت عرضه شده بر کوه‏هاي استوار که کوه‏ها از قبول آن سر باز زدند و انسان ستمکار نادان [1] داراي دشمني و افتخار به گناهان دردآور و سرپيچي از پذيرش حسن عاقبت، آن را پذيرفت. پس باديه نشينان پست و باقي ماندگان احزاب به سوي خانه‏ي پيامبري و رسالت و محل فرود وحي و فرشتگان و منزلگاه سلطان ولايت و سرچشمه وصايت و جانشيني و امامت منتقل شدند تا آن که پيمان [حضرت] مصطفي را [ صفحه 179] عهد المصطفي في أخيه علم الهدي و المبين طريق النجاة من طرق الردي و جرحوا کبد خير الوري في ظلم ابنته و اضطهاد حبيبته و اهتضام عزيزته بضعة لحمه و فلذة کبده و خذلوا بعلها و صغروا قدره و استحلوا محارمه و قطعوا رحمه و أنکروا أخوته و هجروا مودته و نقضوا طاعته و جحدوا ولايته و أطمعوا العبيد في خلافته و قادوه الي بيعتهم مصلتة سيوفها مقذعة أسنتها و هو ساخط القلب هائج الغضب شديد الصبر کاظم الغيظ يدعونه الي بيعتهم التي عم شؤمها الاسلام و زرعت في قلوب أهلها الآثام و عقت سلمانها و طردت مقدادها و نفت جندبها و فتقت بطن عمارها و حرفت القرآن و بدلت الأحکام و غيرت المقام و أباحت الخمس للطلقاء درباره‏ي برادرش [مساوي اميرالمؤمنين عليه‏السلام]نشانه‏ي هدايت و جداکننده راه نجات از راه‏هاي نابودي شکستند و جگر بهترين مردم [مساوي پيامبر صلي الله عليه و آله] را بستم به دخترش و آزار محبوبش و در هم شکستن عزيزش، پاره تنش و جگر گوشه‏اش جريحه‏دار کردند و شوهرش را خوار کردند و منزلت او را کوچک، و حرمت او را حلال شمردند و از خويشاوندانش جدا شدند و برادري او [با رسول خدا صلي الله عليه و آله] را انکار کردند و دوستي او را کنار گذاشتند و فرمانبرداري‏اش را نقض، و ولايتش را انکار، و برده‏ها را آزمند خلافتش کردند و او را به سوي بيعتشان کشيدند؛ در حالي که شمشيرهاي بيعت آخته و نيزه‏هايش آماده بود و او دلي خشمگين و خشمي برانگيخته و شکيبايي سترگ داشت و خشم خود را فرو مي‏خورد. او را به بيعتي فرا مي‏خواندند که شومي آن اسلام را فرا گرفت و در دل‏هايي اهلش، [بذر] گناهان را کاشت. [آن بيعت چنين کرد:] سلمان را آزرد و مقداد را دور، و جندب را تبعيد کرد و شکم عمار را دريد و قرآن را تحريف کرد و احکام را تغيير داد. مقام [ابراهيم] را جابه‏جا کرد، و خمس را بر آزادشدگان [2] مباح کرد [ صفحه 180] و سلطت أولاد اللعناء علي الفروج و خلطت الحلال بالحرام و استخفت بالايمان و الاسلام و هدمت الکعبة و أغارت علي دار الهجرة يوم الحرة و أبرزت بنات المهاجرين و الأنصار للنکال و السورة و ألبستهن ثوب العار و الفضيحة و رخصت لأهل الشبهة في قتل أهل بيت الصفوة و ابادة نسله و استيصال شأفته و سبي حرمه و قتل أنصاره و کسر منبره و قلب مفخره و اخفاء دينه و قطع ذکره. يا موالي فلو عاينکم المصطفي و سهام الأمة معرقة في و فرزندان لعن شدگان را بر ناموس‏ها مسلط ساخت و حلال را با حرام آميخت و ايمان و اسلام را سبک شمرد و کعبه را ويران کرد و در روز حره [3] بر شهر هجرت [مساوي مدينه] يورش برد و دختران مهاجران و انصار را براي مجازات و سلطه بيرون آورد و لباس ننگ و رسوايي را بر آنان پوشاند و اشخاص بي‏مبالات را در کشتار خاندان برگزيده‏ي [پيامبر صلي الله عليه و آله] و از ميان بردن نسلش، ريشه کني آن و اسير کردن محارمش و کشتن ياورانش و شکستن منبرش و واژگوني مايه‏ي مباهاتش و پنهان کردن آيينش و از ميان بردن يادش رخصت داد. اي آقايان من! کاش [حضرت] مصطفي شما را مي‏ديد؛ در حالي که تيرهاي امت [ صفحه 181] أکبادکم و رماحهم مشرعة في نحورکم و سيوفها مولعة في دمائکم يشفي أبناء العواهر غليل الفسق من ورعکم و غيظ الکفر من ايمانکم و أنتم بين صريع في المحراب قد فلق السيف هامته و شهيد فوق الجنازة قد شکت أکفانه بالسهام و قتيل بالعراء قد رفع فوق القناة رأسه و مکبل في السجن قد رضت بالحديد أعضاؤه و مسموم قد قطعت بجرع السم أمعاؤه و شملکم عباديد تفنيهم العبيد و أبناء العبيد فهل المحن يا سادتي الا التي لزمتکم و المصائب الا التي عمتکم و الفجائع الا التي خصتکم و القوارع الا التي طرقتکم صلوات الله عليکم و علي أرواحکم و أجسادکم و رحمة الله و برکاته. به تمامي درسينه‏هايتان فرو رفته و نيزه‏هاشان در گلوي شما کشيده شده و شمشيرهاشان تشنه خون شما است. زنازادگان، خشم بدکاري برخاسته از پرهيزکاري شما و غضب کفر برخاسته از ايمان شما را فرو نشاندند؛ حال آن که [يکي از] شما [مساوي اميرالمؤمنين عليه‏السلام] در محراب افتاده و شمشير فرقش را شکافت و [ديگري] شهيدي [مساوي امام حسن مجتبي عليه‏السلام] که بر روي تابوت، کفن‏هايش با تيرها شکافته شد و کشته اي در بيابان [مساوي امام حسين عليه‏السلام] که سرش به بالاي نيزه رفت و زنجير شده در زندان [مساوي امام موسي کاظم عليه السلام] که اعضايش از آهن آزرده شد و زهر خورده‏اي [مساوي امام رضا عليه‏السلام] که روده‏هايش با نوشيدن زهر پاره پاره شد و اجتماع شما عده‏اي بودند که آنان را برده‏هاي برده‏زاده از هم پاشيدند؛ پس از سرورانم! آيا سختي‏ها جز آن چيزي است که همراه شما شد، و مصيبت‏ها جز آن است که شما را در برگرفت؟ و فجايع جز آن است که ويژه شما شد؟ و ناگواري‏ها جز آن است که شما را در هم کوبيد؟ درودهاي خدا بر شما و بر روان‏ها و پيکرهايتان باد و رحمت خدا و برکت‏هايش! سپس قبر منور را ببوس و بگو: [ صفحه 182] بأبي و أمي يا آل المصطفي انا لا نملک الا أن نطوف حول مشاهدکم و نعزي فيها أرواحکم علي هذه المصائب العظيمة الحالة بفنائکم و الرزايا الجليلة النازلة بساحتکم التي أثبتت في قلوب شيعتکم القروح و أورثت أکبادهم الجروح و زرعت في صدورهم الغصص فنحن نشهد الله أنا قد شارکنا أولياءکم و أنصارکم المتقدمين في اراقة دماء الناکثين و القاسطين و المارقين و قتلة أبي عبد الله سيد شباب أهل الجنة يوم کربلاء بالنيات و القلوب و التأسف علي فوت تلک المواقف التي حضروا لنصرتکم و عليکم منا السلام و رحمة الله و برکاته. پدر و مادرم فدايتان اي خاندان [حضرت] مصطفي! ما توانايي نداريم جز بر طواف گرداگرد زيارتگاه‏هايتان که در آن جا روان‏هاي شما را تسليت دهيم بر اين مصيبتهاي با عظمت که به درگاه شما وارد شد و حادثه‏هاي بزرگ که بر آستان شما نازل شد و دل‏هاي شيعيانتان را جريحه‏دار ساخت و جگرهايشان را آزرده و اندوه‏ها را در سينه‏هايشان کاشت؛ پس خدا را گواه مي‏گيريم که همانا دوستان و ياوران پيشين شما را در ريختن خون‏هاي عهدشکنان و جفاکاران و بيرون رفتگان از دين و قاتلان ابا عبدالله، سرور جوانان بهشتي در روز [حادثه‏ي] کربلا همراهي کرديم به واسطه‏ي نيت‏ها و دل‏هايمان و به واسطه افسوس خوردن بر از دست رفتن آن جايگاه‏ها و زمينه‏هاي ياري شما و از جانب ما بر شما سلام، و رحمت خدا و برکت‏هايش بر شما باد! سپس پشت قبر و رو به قبله بايست و بگو: اللهم يا ذالقدرة التي صدر عنها العالم مکونا مبروءا عليها خداوندا! اي صاحب نيرويي که به واسطه‏ي آن، جهان، موجود و پديدار، [ صفحه 183] مفطورا تحت ظل العظمة فنطقت شواهد صنعک فيه بأنک أنت الله لا اله الا أنت مکونه و بارئه و فاطره ابتدعته لا من شي‏ء و لا علي شي‏ء و لا في شي‏ء و لا لوحشة دخلت عليک اذ لا غيرک و لا حاجة بدت لک في تکوينه و لا لاستعانة منک علي ما تخلق بعده بل أنشأته ليکون دليلا عليک بأنک بائن من الصنع فلا يطيق المنصف لعقله انکارک و الموسوم بصحة المعرفة جحودک أسألک بشرف الاخلاص في توحيدک و حرمة التعلق بکتابک و أهل بيت نبيک أن تصلي علي آدم بديع فطرتک و بکر حجتک و لسان قدرتک و الخليفة في بسيطتک و علي محمد الخالص من صفوتک و الفاحص عن معرفتک و الغائص المأمون علي مکنون سريرتک بما أوليته من نعمتک بمعونتک و علي من بينهما من النبيين و المکرمين و در سايه‏ي عظمت آفريده شد. پس آفريدگانت در جهان به زبان حال، گواهي مي‏دهند که تو خدايي هستي که جز تو معبودي نيست و هستي بخش و پديدآورنده و آفريننده‏ي آني و بدون منشأ و بدون تکيه‏گاه و بدون جايگاه به وجودش آوردي و نه از روي ترسي که بر تو وارد شود؛ چرا که جز تو هيچ نبود و نه به سبب نيازي که در ايجاد آن برايت پيش آمد و نه به جهت اين که پس از آفرينش، از آفريدگان ياري بجويي؛ بلکه جهان را ايجاد کردي تا نشانه‏ي تو باشد به اين که از آفريده‏ها جدايي، پس شخص با انصاف در انديشه و مزين به شناخت درست، توان انکار تو را ندارد. از تو مي‏خواهم به [حق] شرافت اخلاص در توحيدت واحترام دلبستگي به کتابت و خاندان پيامبرت که بر حضرت آدم درود فرستي؛ آن سرآغاز آفرينشت و حجت نخستينت و زبان [گوياي] توانايي‏ات و جانشين در پهناي زمينت و بر محمد، بهترين گزيده‏ات و جوينده‏ي شناخت تو و آن امانتداري که به کنه رازهاي پنهانت پي برد به واسطه‏ي آن نعمتي که به ياري‏ات، در اختيارش قرار دادي، و [درود فرستي] بر پيامبران و گراميان و اوصيا وانسان‏هاي [ صفحه 184] و الأوصياء والصديقين و أن تهبني لامامي هذا. راستين که بين آن دو [حضرت آدم عليه‏السلام و پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله] هستند و مرا به خاطر اين پيشوايم ببخشي؛ پس گونه خود را بر روي قبر بگذار و بگو: اللهم بمحل هذا السيد من طاعتک و بمنزلته عندک لا تمتني فجأة و لا تحرمني توبة و ارزقني الورع عن محارمک دينا و دنيا و اشغلني بالآخرة عن طلب الأولي و وفقني لما تحب و ترضي و جنبني اتباع الهوي و الاغترار بالأباطيل و المني اللهم اجعل السداد في قولي و الصواب في فعلي و الصدق و الوفاء في ضماني و وعدي و الحفظ و الايناس مقرونين بعهدي و عقدي و البر و الاحسان من شأني و خلقي و اجعل السلامة لي شاملة و العافية بي محيطة ملتفة و لطيف صنعک و عونک مصروفا الي و حسن توفيقک و يسرک موفورا علي و أحيني يا رب سعيدا و توفني شهيدا خدايا! به [حق] جايگاه اين سيد در فرمانبرداري تو و منزلتش نزد تو، مرا به مرگ ناگهاني نميران و از توبه بي‏بهره‏ام مساز و خويشتنداري از حرام‏هايت در دنيا و آخرت را روزي‏ام فرما و مرا از خواهش دنيا بازدار و به آخرت مشغول ساز و مرا بر آن چه دوست‏داري و مي‏پسندي، موفق فرما و از پيروي هواي نفس و فريب خوردن از پوچي‏ها و آرزوها دورم بدار. خدايا! قرار ده استواري را در گفتارم و درستي را در کردارم و راستي و وفا را در پيمانم و وعده‏ام و محافظت و آگاهي را همراه عهد و قرارم و نيکي و نيکوکاري را از جمله‏ي شأن و اخلاقم و فراوان قرار ده، و سلامت را شامل حالم و عافيت را فراگير و در برگيرنده‏ي من و رفتار و ياري لطيفت را متوجه من، و توفيق نيکو و آساني خود را بر من فزوني دار و مرا اي پروردگارم! خوشبخت، زنده بدار و به شهادت بميران [ صفحه 185] و طهرني للموت و ما بعده. اللهم و اجعل الصحة و النور في سمعي و بصري و الجدة و الخير في طريقي و الهدي و البصيرة في ديني و مذهبي و الميزان أبدا نصب عيني والذکر و الموعظة شعاري و دثاري و الفکرة و العبرة أنسي و عمادي و مکن اليقين في قلبي و اجعله أوثق الأشياء في نفسي و اغلبه علي رأيي و عزمي و اجعل الارشاد في عملي و التسليم لأمرک مهادي و سندي و الرضا بقضائک و قدرک أقصي عزمي و نهايتي و أبعد همي و غايتي حتي لا أتقي أحدا من خلقک بديني و لا أطلب به غير آخرتي و لا أستدعي منه اطرائي و مدحي و اجعل خير العواقب عاقبتي و خير المصائر مصيري و أنعم العيش عيشي و أفضل الهدي هداي و أوفر الحظوظ حظي و أجزل الأقسام قسمي و نصيبي و کن لي يا رب من کل سوء و براي مرگ و پس از مرگ پاکم کن. خدايا! قرار ده سلامت و نورانيت را در شنوايي و بينايي من و بي‏نيازي و نيکي را در توانم و هدايت و بينايي را در آيين و مذهبم، و ميزان [سنجش اعمال] را هميشه در برابر چشمم و لباس تذکر و پندآموزي را بر درون و برونم بپوشان و انديشه و عبرت‏آموزي را خوي من و تکيه‏گاهم، و يقين را در دلم جاي ده و آن را مطمئن‏ترين چيزها در وجودم قرار ده و آن را بر عقيده و تصميمم چيره کن و قرار ده هدايت را کردارم، و تسليم به فرمانت را آسايشگاه و پشتيبانم، و خشنودي به حکم و تقديرت را بلندترين هدف و سرانجام من و بالاترين همت و مقصودم، تا آن که از کسي درباره‏ي دينم هراس نداشته باشم و با دينم جز آخرت را نجويم و به سبب آن، ستايش و مدح خود را نخواهم و بهترين فرجام‏ها را فرجام من و بهترين سرنوشت‏ها را سرنوشت من و آسوده‏ترين زندگي‏ها را زندگي من و برترين هدايت را هدايت من و فراوان‏ترين بهره‏ها را بهره من و بزرگ‏ترين نصيب‏ها را نصيب من قرار ده و اي پروردگارم! مرا در برابر هر بدي، [ صفحه 186] وليا و الي کل خير دليلا و قائدا و من کل باغ و حسود ظهيرا و مانعا. اللهم بک اعتدادي و عصمتي و ثقتي و توفيقي و حولي و قوتي و لک محياي و مماتي و في قبضتک سکوني و حرکتي و بعروتک الوثقي استمساکي و وصلتي و عليک في الأمور کلها اعتمادي و توکلي و من عذاب جهنم و مس سقر نجاتي و خلاصي و في دار أمنک و کرامتک مثواي و منقلبي و علي أيدي ساداتي و موالي آل المصطفي فوزي و فرجي، اللهم صلي علي محمد و آل محمد و اغفر للمؤمنين و المؤمنات و المسلمين و المسلمات و اغفرلي و لوالدي و ما ولدا و أهل بيتي و جيراني و لکل من قلدني يدا من المؤمنين و المؤمنات انک ذو فضل عظيم و السلام عليک و رحمة الله و برکاته [4] . ياور و به سوي هر خوبي راهنما و رهبر باش و در برابر هر جفاکار و حسود پشتيبان و مدافع من باش. خدايا! اعتماد و نگهداري [از گناه] و اطمينان و توفيق و توانايي و نيرويم به واسطه‏ي تو و زندگي و مرگم براي تو و آرامش و حرکت من در دست قدرت تو است و تمسک و پيوندم به دستاويز محکم تو و در تمام کارها تکيه و توکلم بر تو است و نجات و رهايي من از عذاب جهنم و جايگاه و منزلگاهم در خانه‏ي امنيت و بخشايش تو و رستگاري و گشايش [کار] من به دست سروران و سرپرستانم، خاندان [حضرت] مصطفي [همه را خواهانم]. خدايا! بر محمد و خاندانش درود فرست و مردان و زنان مؤمن و همچنين مسلمانان را بيامرز و بيامرز مرا و پدر و مادرم و فرزندان آن‏ها و خاندانم و همسايگان و هرکس از زنان و مردان مؤمن را که حقي بر گردنم دارد، که تو صاحب بخشش بزرگ هستي، و سلام بر تو و رحمت خدا و برکت‏هايش! [ صفحه 187]

[1] اشاره به آيه 72 سوره‏ي أحزاب است. [2] منظور از طلقاء، دشمنان اسلامند که پس از فتح مکه به لطف پيامبر اکرم صلي الله عليه و اله از اسارت آزاد شدند. [3] واقعه حره، از مصيبت‏هاي بزرگ تاريخ اسلام است. پس از شهادت امام حسين عليه‏السلام در سال 62 ق، جمعي از اهل مدينه به شام رفته و شراب خواري و سگ بازي و قمار و لهو و لعب يزيد را از نزديک مشاهده، و پس از بازگشت، مردم مدينه را آگاه کردند. آنان نيز نماينده‏ي يزيد و ساير امويان را از مدينه بيرون، و با عبدالله بن حنظله بيعت کردند. يزيد لشکري را به فرماندهي مسلم بن عقبه که به مجرم و مسرف معروف است، به آن جا فرستاد. او در جايي نزديک مدينه به نام «حره واقم» با مردم مدينه به جنگ پرداخته و بسياري را کشت. مردم به مدينه بازگشتند و به حرم پيامبر صلي الله عليه و آله پناه بردند. لشکر نيز به مدينه تاختند و با اسب وارد مسجد النبي صلي الله عليه و آله شدند و آن قدر از مردم کشتند که مسجد را خون فرا گرفت و به قبر شريف پيامبر صلي الله عليه و آله رسيد. در اين واقعه بسياري از ياران پيامبر صلي الله عليه و اله از انصار و مهاجرين کشته شدند. حداقل کشته‏هاي اين واقعه را حدود يازده هزار نفر مي‏گويند. پس از پايان کشتار، مسلم بن عقبه مال و ناموس اهل مدينه را تا سه روز بر لشکر خود مباح کرد که در اين باره از آنان جنايات بزرگي نقل شده است. (برگرفته از تتمة المنتهي، ذکر واقعه حره و احراق بيت، ص 80). [4] بحار الأنوار (به نقل از مصباح الزائر)، ج 102، کتاب المزار، باب 8( الزيارات الجامعة التي...)، الزيارة الخامسة، ص 162؛ (مصباح الزائر، ص 460)؛ المزار الکبير، باب 13( فأما العمل و الصلوة...)، ح 14، ص 291.