اين زيارت در مصباح الزائر و المزار الکبير از امامان عليهمالسلام روايت شده و مقدماتي دارد: هنگام اراده زيارت و عزم جدي بر سفر چنين بگو:
اللهم صل عزمي بالتحقيق و نيتي بالتوفيق و رجائي بالتصديق و تول أمري و لا تکلني الي نفسي فأحل عقدة الخيرة و أتخلف عن حضور المشاهد المقدسة.
خدايا! تصميمم را به واقعيت و نيتم را به موفقيت و اميدم را به درستي برسان و کارم را بر عهده بگير و مرا به خود وامگذار تا گره نيکي را باز کنم و به زيارتگاههاي مقدس رفت و آمد کنم.
و قبل از خروج، دو رکعت نماز بگزار و پس از آن بگو:
اللهم اني أستودعک ديني و نفسي و جميع حذانتي. اللهم أنت الصاحب في السفر و الخليفة في الأهل و المال و الولد. اللهم اني أعوذ بک من سوء الصحبة و اخفاق الأوبة. اللهم سهل لنا حزن ما نتغول و يسر علينا مستغزر ما نروح و نغدو له انک علي کل شي ء قدير.
خدايا! همانا دينم و خودم و تمام نزديکانم را به تو ميسپارم. خدايا! تو همراه در سفر و جانشين در خانواده و دارايي و فرزند هستي. خدايا! از همراهي بد و بازگشت بينتيجه به تو پناه ميبرم. خدايا! سختي آنچه را سخت مي پنداريم بر ما آسان نما و خواستههاي فراواني را که براي آن، شب و روز حرکت ميکنيم را آسان کن که همانا تو بر هر چيز توانايي.
[ صفحه 172]
در راه سفر بايد هم تو چيزي باشد که براي آن سفر کردهاي و از کاري که شأن تو را پايين ميآورد بکاه و با همراهانت خوش سفر باش و ذکر و ثناي الهي و صلوات بر پيامبر صلي الله عليه و آله زياد انجام ده و هنگام غسل زيارت بگو:
بسم الله و بالله و في سبيل الله و علي ملة رسول الله. اللهم اغسل عني درن الذنوب و وسخ العيوب و طهرني بماء التوبة و ألبسني رداء العصمة و أيدني بلطف منک يوفقني لصالح الأعمال انک ذو الفضل العظيم.
به نام خدا و به ياري خدا و در راه خدا و بر روش فرستاده خدا. خدايا! از من آلودگي گناهان و چرکي عيبها را بشوي و به آب توبه پاکم کن و جامه عصمت را به من بپوشان، و به لطفي از جانب خودت ياريام کن که مرا بر کارهاي شايسته موفق کند که همانا تو داراي بخشش بزرگي هستي.
هرگاه نزديک در حرم مطهر شدي بگو:
الحمد لله الذي وفقني لقصد وليه و زيارة حجته و أوردني حرمه و لم يبخسني حظي من زيارة قبره و النزول بعقوة مغيبه و ساحة تربته. الحمدلله الذي لم يسمني بحرمان ما أملته و لا صرف عني ما رجوته و لا قطع رجائي فيما توقعته بل ألبسني عافيته و أفادني
ستايش خدا را است که مرا به قصد وليش و زيارت حجتش موفق، و به حرمش واردم کرد و بهرهام را از زيارت قبرش و وارد شدن بر فضاي آرامگاهش و جايگاه تربتش نکاست. ستايش خدا را است که محروميت از آنچه را آرزو داشتم، همراهم نساخت و آنچه را اميد داشتم، از من بازنگرداند، و اميدم را در مورد آنچه توقعش را داشتم، قطع نکرد؛ بلکه لباس عافيتش را بر من پوشاند
[ صفحه 173]
نعمته و آتاني کرامته.
و نعمتش را بهرهام قرار داد و کرامتش را نصيبم کرد.
پس از ورود به حرم شريف، برابر ضريح مقدس بايست و بگو:
السلام عليکم أئمة المؤمنين و سادة المتقين و کبراء الصديقين و أمراء الصالحين و قادة المحسنين و أعلام المهتدين و أنوار العارفين و ورثة الأنبياء و صفوة الأوصياء و شموس الأتقياء و بدور الخلفاء و عباد الرحمن و شرکاء القرآن و منهج الايمان و معادن الحقائق شفعاء الخلائق و رحمة الله و برکاته. أشهد أنکم أبواب الله و مفاتيح رحمته و مقاليد مغفرته و سحائب رضوانه و مصابيح جنانه و حملة فرقانه و خزنة علمه و حفظة سره و مهبط وحيه و أمانات النبوة و ودائع الرسالة. أنتم أمناء الله و أحباؤه و عباده و أصفياؤه و أنصار توحيده و أرکان تمجيده و
سلام بر شما اي پيشوايان اهل ايمان و سروران پارسايان و بزرگان انسانهاي راستين و فرماندهان شايستگان و رهبران نيکوکاران و نشانههاي هدايت يافتگان و نورهاي عارفان و وارثان پيامبران و برگزيده جانشيان و خورشيدهاي پارسايان و ماههاي جانشينان و بندگان [خداي] مهربان و شريکان قرآن و راه ايمان و سرچشمههاي حقيقتها و شفيعان آفريدگان، و رحمت خدا و برکاتش بر شما باد! گواهي ميدهم که شما درهاي [ارتباط] خدا و کليدهاي رحمتش و گنجينههاي آمرزشش و ابرهاي خشنودياش و چراغهاي بهشتش و حافظان قرآنش و گنجينههاي دانشش و نگاهبانان سرش و محل فرود وحيش و امانتهاي پيامبري و سپردههاي رسالت هستيد. شما امانتداران خدا و دوستان او برگزيدگان او و ياوران توحيدش و اساسهاي بزرگوارياش و
[ صفحه 174]
دعاته الي کتبه و حرسه خلائقه و حفظة ودائعه. لا يسبقکم ثناء الملائکة في الاخلاص و الخشوع و لا يضادکم ذو ابتهال و خضوع أني و لکم القلوب التي تولي الله رياضتها بالخوف و الرجاء و جعلها أوعية للشکر و الثناء و آمنها من عوارض الغفلة و صفاها من شواغل الفترة بل يتقرب أهل السماء بحبکم و بالبراءة من أعدائکم و تواتر البکاء علي مصابکم و الاستغفار لشيعتکم و محبيکم. فأنا أشهد الله خالقي و أشهد ملائکته و أنبياءه و أشهدکم يا موالي أني مؤمن بولايتکم معتقد لامامتکم مقر بخلافتکم عارف بمنزلتکم موقن بعصمتکم خاضع لولايتکم متقرب الي الله بحبکم و بالبراءة من أعدائکم عالم بأن الله قد طهرکم من الفواحش ما ظهر منها و ما بطن و من کل ريبة و نجاسة و دنية و رجاسة و منحکم
فراخوانان به کتابهايش و پاسداران آفريدگانش و نگاهبانان امانتهايش هستيد. ستايش فرشتگان در اخلاص و فروتني از شما پيشي نميگيرد و هيچ صاحب گريه و فروتني [در پيشگاه خدا] با شما برابري نميتواند. کجا چنين شود؛ حال آن که داراي قلبهايي هستيد که خداوند عهدهدار تربيت آنها به واسطهي بيم و اميد شده و آنها را جايگاههايي براي سپاس و ستايش قرار داده است. از پيامدهاي غفلت در امانشان داشته و از گرفتاريهاي سستي پاکشان ساخته است؛ بلکه اهل آسمان به واسطهي محبت شما و بيزاري از دشمنانتان و گريه پياپي بر مصيبتهاي شما و آمرزش خواهي براي شيعيان و دوستدارانتان تقرب ميجويند؛ پس من، خدا، آفريدگارم را و فرشتگان و پيامبرانش و شما را اي سرورانم! گواه مي گيرم که به ولايت شما ايمان دارم؛ عقيدهمند به پيشوايي شما، اقرار کننده به جانشيني شما، و شناساي منزلت شمايم. به عصمت شما يقين دارم، در برابر ولايتتان فروتنم. با دوستي شما و بيزاري از دشمنانتان به خدا تقرب ميجويم. دانايم به اين که خدا شما را از زشتيها چه آشکار و چه نهان آن و از هر شک و ناپاکي و پليدي و آلودگي پاک کرده است. و پرچم حق را به شما ارزاني داشته
[ صفحه 175]
راية الحق التي من تقدمها ضل و من تأخر عنها زل و فرض طاعتکم علي کل أسود و أبيض. و أشهد أنکم قد وفيتم بعهد الله و ذمته و بکل ما اشترط عليکم في کتابه و دعوتم الي سبيله و أنفذتم طاقتکم في مرضاته و حملتهم الخلائق علي منهاج النبوة و مسالک الرسالة و سرتم فيه بسيرة الأنبياء و مذاهب الأوصياء فلم يطع لکم أمر و لم تصغ اليکم أذن فصلوات الله علي أرواحکم و أجسادکم.
که هر کس از آن پيشي گرفت، گمراه شد و هر کس از آن بازماند، لغزيد و فرمانبرداري شما را بر هر سياه و سفيد واجب کرد و گواهي ميدهم که به ميثاق خدا و پيمانش و به هرچه با شما در کتابش شرط کرده بود، وفا کرديد و به راه او فرا خوانديد و توان خود را صرف خشنودي او کرديد و آفريدگان را به روش پيامبري و راههاي رسالت پيوند داديد و در آن به روش پيامبران و طريقه جانشينان رفتار کرديد. اما امري از شما اطاعت نشد و گوشي سخنانتان را نشنيد؛ پس درودهاي خدا بر روانها و پيکرهايتان.
بعد خود را به قبر بيفکن و بگو:
بأبي أنت و أمي يا حجة الله لقد أرضعت بثدي الايمان و فطمت بنور الاسلام و غذيت ببرد اليقين و ألبست حلل العصمة و اصطفيت و ورثت علم الکتاب و لقنت فصل الخطاب و أوضح
پدر و مادرم به فدايت اي حجت خدا! به راستي از سينهي ايمان شير نوشيدي و به نور اسلام از شير گرفته شدي، و به يقين گوارا تغذيه شدي و با جامههاي عصمت پوشيده شدي و برگزيده گرديدي و دانش قرآن را به ارث بردي و سخن فيصله دهنده [و جدا کنندهي حق و باطل] را دريافتي و
[ صفحه 176]
بمکانک معارف التنزيل و غوامض التأويل و سلمت اليک راية الحق و کلفت هداية الخلق و نبذ اليک عهد الامامة و ألزمت حفظ الشريعة. و أشهد يا مولاي أنک وفيت بشرائط الوصية و قضيت ما لزمک من حد الطاعة و نهضت بأعباء الامامة و احتذيت مثال النبوة في الصبر و الاجتهاد و النصيحة للعباد و کظم الغيظ و العفو عن الناس و عزمت علي العدل في البرية و النصفة في القضية و وکدت الحجج علي الأمة بالدلائل الصادقة و الشواهد الناطقة و دعوت الي الله بالحکمة البالغة و الموعظة الحسنة فمنعت من تقويم الزيغ و سد الثلم و اصلاح الفاسد و کسر المعاند و احياء السنن و اماتة البدع حتي فارقت الدنيا و أنت شهيد و لقيت رسول الله صلي الله عليه و آله و أنت حميد صلوات الله عليک تترادف و تزيد.
به وجودت، آموختههاي قرآني و مشکلات تفسيرش روشن، و پرچم حق به تو سپرده شد و به راهنمايي آفريدگان مکلف شدي و پيمان امامت به تو سپرده، و نگاهباني دين به عهدهات نهاده شد، و گواهي ميدهم اي مولايم! که همانا به شرطهاي وصيت وفا، و آنچه وظيفهات بود از حد فرمانبرداري ادا کردي و بار امامت را به دوش گرفتي و در شکيبايي و تلاش و خيرخواهي براي بندگان و فرو بردن خشم و گذشت از مردم مانند روش پيامبري عمل کردي و بر [اجراي] عدل ميان مردم در حکم تصميم گرفتي و با دليلهاي راستين و گواههاي گويا حجتها را بر امت تأکيد کردي و با حکمت رسا و اندرز نيکو به سوي خدا فراخواندي؛ اما از راست کردن کجيها و سد کردن رخنهها و اصلاح تباهي و در هم شکستن دشمن و زنده کردن روشها [ي دين] و ميراندن بدعتها باز داشته شدي تا آن که دنيا را ترک کردي در حالي که به شهادت رسيدي و رسول خدا که خدا بر او و خاندانش درود فرستد را ملاقات کردي در حالي که ستوده بودي. درودهاي خدا، پياپي و فزاينده بر تو باد.
[ صفحه 177]
بعد نزد پاي مبارک برو و بگو:
يا سادتي يا آل رسول الله اني بکم أتقرب الي الله جل و علا بالخلاف علي الذين غدروا بکم و نکثوا بيعتکم و جحدوا ولايتکم و أنکروا منزلتکم و خلعوا ربقة طاعتکم و هجروا أسباب مودتکم و تقربوا الي فراعنتهم بالبراءة منکم و الاعراض عنکم و منعوکم من اقامة الحدود و استأصال الجحود و شعب الصدع و لم الشعث و سد الخلل و تثقيف أود و امضاء الأحکام و تهذيب الاسلام و قمع الآثام و أرهجوا عليکم نقع الحروب و الفتن و أنحوا عليکم سيوف الأحقاد و هتکوا منکم الستور و ابتاعوا بخمسکم الخمور و صرفوا صدقات المساکين الي المضحکين و الساخرين و ذلک بما طرقت لهم الفسقة الغواة و الحسدة البغاة أهل النکث
اي سروران من! اي خاندان فرستادهي خدا! همانا من به واسطهي شما به خداي با شوکت و والا تقرب ميجويم به خلاف کساني که با شما مکر کردند و بيعت شما را شکستند و به ولايت شما کفر ورزيدند و جايگاه شما را انکار کرده، خود را از بند فرمانبرداري شما رهاندند و از سببهاي دوستي شما دوري گزيدند و به فرعونهاي خود به واسطهي بيزاري و رويگرداني از شما تقرب جستند و شما را از برپا داشتن حدود [الهي] و ريشه کني کفر و از بين بردن فاصلهها و گردآوري پراکندگيها و بستن رخنهها و راست کردن کجيها و تأييد احکام و آراستن اسلام و نابود کردن گناهان بازداشتند و غبار جنگها و فتنهها را بر شما پراکنده ساختند و بر شما تيغهاي کينه کشيدند و نسبت به شما پرده دري کردند و با خمس شما شرابها خريدند و سهم فقيران [از زکات] را خرج دلقکها و مسخرهچيها کردند و اين بدان سبب بود که گناهکاران گمراه، راه را براي آنان باز کردند؛ آن حسودان ستمکار اهل پيمان شکني
[ صفحه 178]
و الغدر و الخلاف و المکر و القلوب المنتنة من قدر الشرک و الأجساد المشحنة من درن الکفر أضبوا علي النفاق و أکبوا علي علائق الشقاق فلما مضي المصطفي صلوات الله عليه و آله اختطفوا الغرة و انتهزوا الفرصة و انتهکوا الحرمة و غادروه علي فراش الوفاة و أسرعوا لنقض البيعة و مخالفة المواثيق المؤکدة و خيانة الأمانة المعروضة علي الجبال الراسية و أبت أن تحملها و حملها الانسان الظلوم الجهول ذو الشقاق و العزة بالآثام المؤلمة و الأنفة عن الانقياد لحميد العاقبة فحشر سفلة الأعراب و بقايا الأحزاب الي دار النبوة و الرسالة و مهبط الوحي و الملائکة و مستقر سلطان الولاية و معدن الوصية و الخلافة و الامامة حتي نقضوا
و حيله و اختلاف و فريب و دلهاي بد رايحه از پليدي شرک و بدنهاي آکنده از کثافت کفر. نفاق و دورويي را در برگرفتند و بر اسباب تفرقه روي آوردند؛ پس چون پيامبر برگزيده که درودهاي خدا بر او و خاندانش باد رحلت کرد، نيرنگ را در برگرفتند؛ فرصت را غنيمت شمردند و هتک حرمت کردند. او را بر بستر رحلت رها ساخته، و شتاب کردند به شکستن بيعت و مخالفت پيمانهاي محکم و خيانت در امانت عرضه شده بر کوههاي استوار که کوهها از قبول آن سر باز زدند و انسان ستمکار نادان [1] داراي دشمني و افتخار به گناهان دردآور و سرپيچي از پذيرش حسن عاقبت، آن را پذيرفت. پس باديه نشينان پست و باقي ماندگان احزاب به سوي خانهي پيامبري و رسالت و محل فرود وحي و فرشتگان و منزلگاه سلطان ولايت و سرچشمه وصايت و جانشيني و امامت منتقل شدند تا آن که پيمان [حضرت] مصطفي را
[ صفحه 179]
عهد المصطفي في أخيه علم الهدي و المبين طريق النجاة من طرق الردي و جرحوا کبد خير الوري في ظلم ابنته و اضطهاد حبيبته و اهتضام عزيزته بضعة لحمه و فلذة کبده و خذلوا بعلها و صغروا قدره و استحلوا محارمه و قطعوا رحمه و أنکروا أخوته و هجروا مودته و نقضوا طاعته و جحدوا ولايته و أطمعوا العبيد في خلافته و قادوه الي بيعتهم مصلتة سيوفها مقذعة أسنتها و هو ساخط القلب هائج الغضب شديد الصبر کاظم الغيظ يدعونه الي بيعتهم التي عم شؤمها الاسلام و زرعت في قلوب أهلها الآثام و عقت سلمانها و طردت مقدادها و نفت جندبها و فتقت بطن عمارها و حرفت القرآن و بدلت الأحکام و غيرت المقام و أباحت الخمس للطلقاء
دربارهي برادرش [مساوي اميرالمؤمنين عليهالسلام]نشانهي هدايت و جداکننده راه نجات از راههاي نابودي شکستند و جگر بهترين مردم [مساوي پيامبر صلي الله عليه و آله] را بستم به دخترش و آزار محبوبش و در هم شکستن عزيزش، پاره تنش و جگر گوشهاش جريحهدار کردند و شوهرش را خوار کردند و منزلت او را کوچک، و حرمت او را حلال شمردند و از خويشاوندانش جدا شدند و برادري او [با رسول خدا صلي الله عليه و آله] را انکار کردند و دوستي او را کنار گذاشتند و فرمانبردارياش را نقض، و ولايتش را انکار، و بردهها را آزمند خلافتش کردند و او را به سوي بيعتشان کشيدند؛ در حالي که شمشيرهاي بيعت آخته و نيزههايش آماده بود و او دلي خشمگين و خشمي برانگيخته و شکيبايي سترگ داشت و خشم خود را فرو ميخورد. او را به بيعتي فرا ميخواندند که شومي آن اسلام را فرا گرفت و در دلهايي اهلش، [بذر] گناهان را کاشت. [آن بيعت چنين کرد:] سلمان را آزرد و مقداد را دور، و جندب را تبعيد کرد و شکم عمار را دريد و قرآن را تحريف کرد و احکام را تغيير داد. مقام [ابراهيم] را جابهجا کرد، و خمس را بر آزادشدگان [2] مباح کرد
[ صفحه 180]
و سلطت أولاد اللعناء علي الفروج و خلطت الحلال بالحرام و استخفت بالايمان و الاسلام و هدمت الکعبة و أغارت علي دار الهجرة يوم الحرة و أبرزت بنات المهاجرين و الأنصار للنکال و السورة و ألبستهن ثوب العار و الفضيحة و رخصت لأهل الشبهة في قتل أهل بيت الصفوة و ابادة نسله و استيصال شأفته و سبي حرمه و قتل أنصاره و کسر منبره و قلب مفخره و اخفاء دينه و قطع ذکره. يا موالي فلو عاينکم المصطفي و سهام الأمة معرقة في
و فرزندان لعن شدگان را بر ناموسها مسلط ساخت و حلال را با حرام آميخت و ايمان و اسلام را سبک شمرد و کعبه را ويران کرد و در روز حره [3] بر شهر هجرت [مساوي مدينه] يورش برد و دختران مهاجران و انصار را براي مجازات و سلطه بيرون آورد و لباس ننگ و رسوايي را بر آنان پوشاند و اشخاص بيمبالات را در کشتار خاندان برگزيدهي [پيامبر صلي الله عليه و آله] و از ميان بردن نسلش، ريشه کني آن و اسير کردن محارمش و کشتن ياورانش و شکستن منبرش و واژگوني مايهي مباهاتش و پنهان کردن آيينش و از ميان بردن يادش رخصت داد. اي آقايان من! کاش [حضرت] مصطفي شما را ميديد؛ در حالي که تيرهاي امت
[ صفحه 181]
أکبادکم و رماحهم مشرعة في نحورکم و سيوفها مولعة في دمائکم يشفي أبناء العواهر غليل الفسق من ورعکم و غيظ الکفر من ايمانکم و أنتم بين صريع في المحراب قد فلق السيف هامته و شهيد فوق الجنازة قد شکت أکفانه بالسهام و قتيل بالعراء قد رفع فوق القناة رأسه و مکبل في السجن قد رضت بالحديد أعضاؤه و مسموم قد قطعت بجرع السم أمعاؤه و شملکم عباديد تفنيهم العبيد و أبناء العبيد فهل المحن يا سادتي الا التي لزمتکم و المصائب الا التي عمتکم و الفجائع الا التي خصتکم و القوارع الا التي طرقتکم صلوات الله عليکم و علي أرواحکم و أجسادکم و رحمة الله و برکاته.
به تمامي درسينههايتان فرو رفته و نيزههاشان در گلوي شما کشيده شده و شمشيرهاشان تشنه خون شما است. زنازادگان، خشم بدکاري برخاسته از پرهيزکاري شما و غضب کفر برخاسته از ايمان شما را فرو نشاندند؛ حال آن که [يکي از] شما [مساوي اميرالمؤمنين عليهالسلام] در محراب افتاده و شمشير فرقش را شکافت و [ديگري] شهيدي [مساوي امام حسن مجتبي عليهالسلام] که بر روي تابوت، کفنهايش با تيرها شکافته شد و کشته اي در بيابان [مساوي امام حسين عليهالسلام] که سرش به بالاي نيزه رفت و زنجير شده در زندان [مساوي امام موسي کاظم عليه السلام] که اعضايش از آهن آزرده شد و زهر خوردهاي [مساوي امام رضا عليهالسلام] که رودههايش با نوشيدن زهر پاره پاره شد و اجتماع شما عدهاي بودند که آنان را بردههاي بردهزاده از هم پاشيدند؛ پس از سرورانم! آيا سختيها جز آن چيزي است که همراه شما شد، و مصيبتها جز آن است که شما را در برگرفت؟ و فجايع جز آن است که ويژه شما شد؟ و ناگواريها جز آن است که شما را در هم کوبيد؟ درودهاي خدا بر شما و بر روانها و پيکرهايتان باد و رحمت خدا و برکتهايش!
سپس قبر منور را ببوس و بگو:
[ صفحه 182]
بأبي و أمي يا آل المصطفي انا لا نملک الا أن نطوف حول مشاهدکم و نعزي فيها أرواحکم علي هذه المصائب العظيمة الحالة بفنائکم و الرزايا الجليلة النازلة بساحتکم التي أثبتت في قلوب شيعتکم القروح و أورثت أکبادهم الجروح و زرعت في صدورهم الغصص فنحن نشهد الله أنا قد شارکنا أولياءکم و أنصارکم المتقدمين في اراقة دماء الناکثين و القاسطين و المارقين و قتلة أبي عبد الله سيد شباب أهل الجنة يوم کربلاء بالنيات و القلوب و التأسف علي فوت تلک المواقف التي حضروا لنصرتکم و عليکم منا السلام و رحمة الله و برکاته.
پدر و مادرم فدايتان اي خاندان [حضرت] مصطفي! ما توانايي نداريم جز بر طواف گرداگرد زيارتگاههايتان که در آن جا روانهاي شما را تسليت دهيم بر اين مصيبتهاي با عظمت که به درگاه شما وارد شد و حادثههاي بزرگ که بر آستان شما نازل شد و دلهاي شيعيانتان را جريحهدار ساخت و جگرهايشان را آزرده و اندوهها را در سينههايشان کاشت؛ پس خدا را گواه ميگيريم که همانا دوستان و ياوران پيشين شما را در ريختن خونهاي عهدشکنان و جفاکاران و بيرون رفتگان از دين و قاتلان ابا عبدالله، سرور جوانان بهشتي در روز [حادثهي] کربلا همراهي کرديم به واسطهي نيتها و دلهايمان و به واسطه افسوس خوردن بر از دست رفتن آن جايگاهها و زمينههاي ياري شما و از جانب ما بر شما سلام، و رحمت خدا و برکتهايش بر شما باد!
سپس پشت قبر و رو به قبله بايست و بگو:
اللهم يا ذالقدرة التي صدر عنها العالم مکونا مبروءا عليها
خداوندا! اي صاحب نيرويي که به واسطهي آن، جهان، موجود و پديدار،
[ صفحه 183]
مفطورا تحت ظل العظمة فنطقت شواهد صنعک فيه بأنک أنت الله لا اله الا أنت مکونه و بارئه و فاطره ابتدعته لا من شيء و لا علي شيء و لا في شيء و لا لوحشة دخلت عليک اذ لا غيرک و لا حاجة بدت لک في تکوينه و لا لاستعانة منک علي ما تخلق بعده بل أنشأته ليکون دليلا عليک بأنک بائن من الصنع فلا يطيق المنصف لعقله انکارک و الموسوم بصحة المعرفة جحودک أسألک بشرف الاخلاص في توحيدک و حرمة التعلق بکتابک و أهل بيت نبيک أن تصلي علي آدم بديع فطرتک و بکر حجتک و لسان قدرتک و الخليفة في بسيطتک و علي محمد الخالص من صفوتک و الفاحص عن معرفتک و الغائص المأمون علي مکنون سريرتک بما أوليته من نعمتک بمعونتک و علي من بينهما من النبيين و المکرمين
و در سايهي عظمت آفريده شد. پس آفريدگانت در جهان به زبان حال، گواهي ميدهند که تو خدايي هستي که جز تو معبودي نيست و هستي بخش و پديدآورنده و آفرينندهي آني و بدون منشأ و بدون تکيهگاه و بدون جايگاه به وجودش آوردي و نه از روي ترسي که بر تو وارد شود؛ چرا که جز تو هيچ نبود و نه به سبب نيازي که در ايجاد آن برايت پيش آمد و نه به جهت اين که پس از آفرينش، از آفريدگان ياري بجويي؛ بلکه جهان را ايجاد کردي تا نشانهي تو باشد به اين که از آفريدهها جدايي، پس شخص با انصاف در انديشه و مزين به شناخت درست، توان انکار تو را ندارد. از تو ميخواهم به [حق] شرافت اخلاص در توحيدت واحترام دلبستگي به کتابت و خاندان پيامبرت که بر حضرت آدم درود فرستي؛ آن سرآغاز آفرينشت و حجت نخستينت و زبان [گوياي] تواناييات و جانشين در پهناي زمينت و بر محمد، بهترين گزيدهات و جويندهي شناخت تو و آن امانتداري که به کنه رازهاي پنهانت پي برد به واسطهي آن نعمتي که به ياريات، در اختيارش قرار دادي، و [درود فرستي] بر پيامبران و گراميان و اوصيا وانسانهاي
[ صفحه 184]
و الأوصياء والصديقين و أن تهبني لامامي هذا.
راستين که بين آن دو [حضرت آدم عليهالسلام و پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله] هستند و مرا به خاطر اين پيشوايم ببخشي؛
پس گونه خود را بر روي قبر بگذار و بگو:
اللهم بمحل هذا السيد من طاعتک و بمنزلته عندک لا تمتني فجأة و لا تحرمني توبة و ارزقني الورع عن محارمک دينا و دنيا و اشغلني بالآخرة عن طلب الأولي و وفقني لما تحب و ترضي و جنبني اتباع الهوي و الاغترار بالأباطيل و المني اللهم اجعل السداد في قولي و الصواب في فعلي و الصدق و الوفاء في ضماني و وعدي و الحفظ و الايناس مقرونين بعهدي و عقدي و البر و الاحسان من شأني و خلقي و اجعل السلامة لي شاملة و العافية بي محيطة ملتفة و لطيف صنعک و عونک مصروفا الي و حسن توفيقک و يسرک موفورا علي و أحيني يا رب سعيدا و توفني شهيدا
خدايا! به [حق] جايگاه اين سيد در فرمانبرداري تو و منزلتش نزد تو، مرا به مرگ ناگهاني نميران و از توبه بيبهرهام مساز و خويشتنداري از حرامهايت در دنيا و آخرت را روزيام فرما و مرا از خواهش دنيا بازدار و به آخرت مشغول ساز و مرا بر آن چه دوستداري و ميپسندي، موفق فرما و از پيروي هواي نفس و فريب خوردن از پوچيها و آرزوها دورم بدار. خدايا! قرار ده استواري را در گفتارم و درستي را در کردارم و راستي و وفا را در پيمانم و وعدهام و محافظت و آگاهي را همراه عهد و قرارم و نيکي و نيکوکاري را از جملهي شأن و اخلاقم و فراوان قرار ده، و سلامت را شامل حالم و عافيت را فراگير و در برگيرندهي من و رفتار و ياري لطيفت را متوجه من، و توفيق نيکو و آساني خود را بر من فزوني دار و مرا اي پروردگارم! خوشبخت، زنده بدار و به شهادت بميران
[ صفحه 185]
و طهرني للموت و ما بعده. اللهم و اجعل الصحة و النور في سمعي و بصري و الجدة و الخير في طريقي و الهدي و البصيرة في ديني و مذهبي و الميزان أبدا نصب عيني والذکر و الموعظة شعاري و دثاري و الفکرة و العبرة أنسي و عمادي و مکن اليقين في قلبي و اجعله أوثق الأشياء في نفسي و اغلبه علي رأيي و عزمي و اجعل الارشاد في عملي و التسليم لأمرک مهادي و سندي و الرضا بقضائک و قدرک أقصي عزمي و نهايتي و أبعد همي و غايتي حتي لا أتقي أحدا من خلقک بديني و لا أطلب به غير آخرتي و لا أستدعي منه اطرائي و مدحي و اجعل خير العواقب عاقبتي و خير المصائر مصيري و أنعم العيش عيشي و أفضل الهدي هداي و أوفر الحظوظ حظي و أجزل الأقسام قسمي و نصيبي و کن لي يا رب من کل سوء
و براي مرگ و پس از مرگ پاکم کن. خدايا! قرار ده سلامت و نورانيت را در شنوايي و بينايي من و بينيازي و نيکي را در توانم و هدايت و بينايي را در آيين و مذهبم، و ميزان [سنجش اعمال] را هميشه در برابر چشمم و لباس تذکر و پندآموزي را بر درون و برونم بپوشان و انديشه و عبرتآموزي را خوي من و تکيهگاهم، و يقين را در دلم جاي ده و آن را مطمئنترين چيزها در وجودم قرار ده و آن را بر عقيده و تصميمم چيره کن و قرار ده هدايت را کردارم، و تسليم به فرمانت را آسايشگاه و پشتيبانم، و خشنودي به حکم و تقديرت را بلندترين هدف و سرانجام من و بالاترين همت و مقصودم، تا آن که از کسي دربارهي دينم هراس نداشته باشم و با دينم جز آخرت را نجويم و به سبب آن، ستايش و مدح خود را نخواهم و بهترين فرجامها را فرجام من و بهترين سرنوشتها را سرنوشت من و آسودهترين زندگيها را زندگي من و برترين هدايت را هدايت من و فراوانترين بهرهها را بهره من و بزرگترين نصيبها را نصيب من قرار ده و اي پروردگارم! مرا در برابر هر بدي،
[ صفحه 186]
وليا و الي کل خير دليلا و قائدا و من کل باغ و حسود ظهيرا و مانعا. اللهم بک اعتدادي و عصمتي و ثقتي و توفيقي و حولي و قوتي و لک محياي و مماتي و في قبضتک سکوني و حرکتي و بعروتک الوثقي استمساکي و وصلتي و عليک في الأمور کلها اعتمادي و توکلي و من عذاب جهنم و مس سقر نجاتي و خلاصي و في دار أمنک و کرامتک مثواي و منقلبي و علي أيدي ساداتي و موالي آل المصطفي فوزي و فرجي، اللهم صلي علي محمد و آل محمد و اغفر للمؤمنين و المؤمنات و المسلمين و المسلمات و اغفرلي و لوالدي و ما ولدا و أهل بيتي و جيراني و لکل من قلدني يدا من المؤمنين و المؤمنات انک ذو فضل عظيم و السلام عليک و رحمة الله و برکاته [4] .
ياور و به سوي هر خوبي راهنما و رهبر باش و در برابر هر جفاکار و حسود پشتيبان و مدافع من باش. خدايا! اعتماد و نگهداري [از گناه] و اطمينان و توفيق و توانايي و نيرويم به واسطهي تو و زندگي و مرگم براي تو و آرامش و حرکت من در دست قدرت تو است و تمسک و پيوندم به دستاويز محکم تو و در تمام کارها تکيه و توکلم بر تو است و نجات و رهايي من از عذاب جهنم و جايگاه و منزلگاهم در خانهي امنيت و بخشايش تو و رستگاري و گشايش [کار] من به دست سروران و سرپرستانم، خاندان [حضرت] مصطفي [همه را خواهانم]. خدايا! بر محمد و خاندانش درود فرست و مردان و زنان مؤمن و همچنين مسلمانان را بيامرز و بيامرز مرا و پدر و مادرم و فرزندان آنها و خاندانم و همسايگان و هرکس از زنان و مردان مؤمن را که حقي بر گردنم دارد، که تو صاحب بخشش بزرگ هستي، و سلام بر تو و رحمت خدا و برکتهايش!
[ صفحه 187]
|