در اثر ظلم و ستم عمال بنياميه و فساد دستگاه آنها مردم خراسان به ستوه آمدند و بر عاملان و حاکمان ستمگر شوريدند و پرچم مخافت را برافراشتند، امويان که با قيام مردم خراسان روبرو شدند دست به ظلم و جنايت و کشتار مردم زدند، آنها مرتبا حاکمان خراسان را عوض ميکردند به طوري که در يکسال چند حاکم را عزل و نصب نمودند.
اما اوضاع و احوال و فعاليت آشکار و نهان که در شهرها و ولايات انجام ميگرفت و در قراء و قصبات و درهها و بيابانهاي وسيع و کوههاي بلند و پر پيچ و خم همه جا جوش و خروش بود، مخصوصا جبال هزار مسجد و نواحي طوس، باورد، نسا، خبوشان و اطراف مرو بيش از همه جا در فعاليت بودند.
مبارزات پيگير مردم خراسان با حاکمان بنياميه که، فقط تظاهر به اسلام ميکردند، و مرتکب هر گناه و فسادي ميشدند، دامنهاش وسعت پيدا کرد، به طوري که يک قيام و انقلاب همگاني در خراسان پديد آمد و همهي شهرها و نواحي اين منطقه را در بر گرفت، و مردم پيرامون داعيان را گرفتند.
نخستين علم سياه بر فراز منزل ابوالخصيب نسوي نصب شد و مردم را پيرامون آن علم دعوت کردند، بعد از آن مردم آمادگي خود را براي قيام عمومي اعلام کردند، وهستههاي مقاومت در شهرها و ولايات خراسان تشکيل شد و نيروها در گذرگاهها و درههاي دور از انظار عمال بنياميه مستقر شدند.
ارتباط ميان گروهها برقرار گرديد و مقرر شد در يک وقت معين حمله به طرف شهر مرو مرکز حکومت خراسان آغاز گردد، پس از اين که مقدمات کار آماده گرديد نيروهاي شورشي حمله به مرو را آغاز کردند و با سرعت خود را به آنجا رسانيدند و شهر را از عوامل خلفاي بنيامينه باز گرفتند.
نصر بن سيار ليثي آخرين حاکم خراسان از طرف بنياميه هنگامي که مشاهده
[ صفحه 21]
کرد مرو در خطر ميباشد و امنيت براي او و طرفدارانش وجود ندارد، مرو را ترک گفت و به نيشابور عقب نشيني کرد، و بعد از اين که لشگريان خراسان به طرف نيشابور حرکت کردند از آنجا به دامغان عقب نشست.
نصر بن سيار بسيار مرد زرنگ و باهوشي بوده و از اشعار او پيدا است که از عظمت حادثه با اطلاع بوده و از فعاليت مخفيانه مخالفان آگاهي داشته است، او براي مروان حمار آخرين خليفه اموي جريان را نوشت و در آخر آن نامه اين چند بيت را هم نوشت:
أري خلل الرماد و ميض جمر
و يوشک أن يکون له ضرام
فان النار بالعودين تنکي
و ان الحرب مبدءها الکلام
اقول من التعجب ليت ادري
اأيقاظ امية أم نيام
من در زير خاکسترها آتش سرخ را مينگرم و نزديک است که آنها شعلهور گردند آتش از سوختن دو شاخه پديد ميآيد و جنگ از گفتگوها شروع ميشود، من از شگفتي ميگويم: آيا بنياميه بيدارند و يا در خواب ميباشند.
نصر بن سيار هنگامي که به دامغان رسيد نامهي ديگري براي مروان فرستاد و گفت مرا از اطاقم به داخل صحن منزل کشيدند و اکنون از منزل هم بيرون کردهاند و در دهليز خانه قرار گرفتهام و اگر از در منزل هم مرا دور کنند ديگر نه خانهاي ميماند و نه اطاقي که در آن مستقر گردم.
او هنگامي که شنيد خراسانيان او را تعقيب ميکنند و نزديک رسيدهاند از آنجا هم عقب نشست و به ساوه رسيده و در اثر خستگي و در بدري و اضطراب و ناراحتي در آنجا بيمار شد و در گذشت و در اين جا به حکومت ظالمانه بنياميه خاتمه داده شد و آنها را کاملا سرکوب کردند و منطقهي شرقي ايران از لوث آنها پاک شد.
هنگامي که در خراسان بر ضد بنياميه حرکت آغاز شد و آنها را شکست دادند در ساير نواحي ايران نيز مردم بر عليه آنان به پا خواستند، و در تمام مناطق ايران از آذربايجان، مازندران، گيلان، خوزستان، اصفهان، کرمان و سيستان شورشي آغاز گرديد و حملات
[ صفحه 22]
به طرف عراق و شام مرکز نفوذ بنياميه آغاز گرديد.
ابوحنيفه دينوري در کتاب اخبار الطوال گويد: خراسانيان حربهاي داشتند که آن را کافر کوب ميگفتند، و با اين حربهي کافر کوب بر فرق بنياميه و عمال آنها ضربه وارد ميکردند، خراسانيان بنياميه را کافر ميدانستند و جنگ با آنها را واجب، مردم ايران با اعتقاد به اين که خلفاي بنياميه از اسلام منحرف شدهاند با آنان مبارزه ميکردند.
در همان کتاب نوشتهي لشگريان خراسان که در تعقيب مروانيان مرکب ميتاختند، هرگاه مرکب آنها از حرکت باز ميماند مرکب را نهيب ميزدند و ميگفتند مروان حرکت کن، و بدين جهت مروان خليفه را تحقير ميکردند و او را در حد يک چهارپا ميدانستند و اصلا براي اعراب طرفدار بنياميه ارزش و اعتباري قائل نبودند.
سرانجام مروان بن محمد حمار آخرين خليفه بنياميه به دست يک نفر خراساني به نام حماد گنده گوش کشته شد، در مصادر عربي از وي به عنوان «حماد الگند غوش» ياد شده است و گنده غوش معرب گنده گوش ميباشد، و ظاهرا قاتل مروان داراي گوشهاي بزرگ بوده است.
مردم به فرماندهي ابومسلم خراساني به عراق حمله آوردند و حکام بنياميه را از آن جا بيرون آوردند و سپس به شام مرکز حکومت و سلطنت بنياميه تاختند و بعد از مدتي جنگ، آنها را از پا درآوردند و حکومت ننگين آنان را برانداختند و آخرين خليفهي آنها هم کشته شد و کاخهاي ظلم ويران گرديد و آثار و ابنيهي آنها از بين رفت.
از آغاز ظهور اسلام تا پايان خلافت بنياميه و آغاز خلافت عباسيان چهل و يک نفر بر خراسان حکومت کردند، فتوحات خراسان در زمان آنها انجام گرفت، حوادث و وقايع جالبي در زمان اين حاکمان در خراسان انجام گرفته که ما انشاءالله در کتاب «خراسان» آنها را ميآوريم.
|