در يک در واقع در ايوان طلاي صحن کهنه روي ترنج طلائي نوشته شده: «قال رسول الله صلي الله عليه و آله انا و علي من نور واحد» در وسط درهاي سوره مبارکه توحيد و انا اعطيناک الکوثر با خط ثلث مذهب نوشته شده و در حاشيهي در اشعار فارسي ذيل با خط نستعليق تذهيب گرديده:
اين در عالي که سود جبهه به خواري
بر در آن نه رواق گنبد مينا
عکس فروغش همي چه يافت ز ايوان
و آله آن گشت آفتاب چه حربا
عرش برين تا شده است فرش زمينش
گشت مقر جلال ايزد يکتا
آمد آگه ز امر فاخلع نعليک
آمد موسي گرفته نعلين از پا
وادي ايمن کجا و ساحت پاکش
مرکز سفلي کجا و ذروهي عليا
عيسي مريم کند ز طارم چارم
عزم طوافش همي ز روي تولا
درگه پاکش به هرمسا و سحرگه
سجده که قدسيان عالم بالا
نقره خامش به کاست قدر مه بدر
پايه قدرش شکست قامت طوبي
باب جنان باز کرد ديده حسرت
سوي جنانش نظارهگر به تمنا
کز قدم زائران اين در عالي
زيب فزايد رياض جنت ماوي
دور ز جنت نميشدند بدان در
راه اگر داشتند آدم و حوا
در پائين نوشته شده است:
علت ايجاد کون و حجت هشتم رضا
که بر درش گشاده است دست و دعا و ممکنات
در وسط ابيات اسماء الحسني نوشته شده و تذهيب گرديده است و بعد آمده در عصر پيروزي انقلاب اسلامي به رهبري امام خميني مرمت گرديد.
در يک در طلائي که از ايوان اميرعلي شير - ايوان طلاي صحن کهنه - به رواق دارالشرف باز ميشود در يک ترنج نوشته شده: «قال رسول الله صلي الله عليه و آله انا مدينة العلم و علي بابها فمن اراد العلم فليات باب المدينة».
[ صفحه 294]
در وسط نوشته شده: قال الثعلبي قال ابوسعيد، قال رسول الله صلي الله عليه و آله يا ايها الناس اني تارک فيکم الثقلين خليفتين اخذتم بهما لن تضلوا بعدي، احدهما اکبر من الاخر کتاب الله حبل ممدود من اسماء الي الارض و عترتي و اهلبيتي الا و انهما لن يفترقا حتي يردا علي الحوض کتبه رضوان 1396.
در وسط لنگه طرف چپ از سوي ايوان نوشته شده «قال رسول الله يدعي کل قوم به امام زمانهم و کتاب ربهم و سنة نبيهم» و در حاشيه در ابياتي به فارسي و به خط نستعليق مذهب نوشته شده است:
زهي جلالت شاهي که جبرئيل امين
بر آستانهي آن بندهاي است بيمقدار
کليد مخزن رحمت در مدينه علم
ملا ذو ملجا امت شفيع روز شمار
عليم دفتر ما کان و ما يکون که بود
ز بحر علمش يک قطره قلزم ز خار
شهي که در کف او باب علم را مفتاح
شهي که بر در او مهر چرخ را رخسار
هنوز دفتر خلقت نخورده بود رقم
که داشت بيکم و بيش از رموزش استحضار
به عجز معجزه تعليم از او گرفت کليم
که شد عصا بکفش اژدهاي سحر ادبار
مسيح درس سخن خواند از دبستانش
و ز آن سپس دم جان بخش يافت در گفتار
ز کفر پرتو علمش پديد کرد اسلام
چه خور که کرد عيان روز روشن است ز تار
گشود تيغ زبانش.............
که در زمان نبي تيغ حيدر کرار
فروغ ديده زهرا علي بن موسي
سليل حيدر صفدر قسيم جنت و نار
امين سر خدا حضرت رضا که بود
بناي شرع مشيد حصار دين ستوار
چه در دري که تواند ز خاک او جستن
حکيم بوعلي اکسير قطره بر قنطار
در وسط دري که از ايوان طلاي صحن کهنه به رواق توحيد خانه ميروند نوشته شده است: «قال رسول الله صلي الله عليه و آله: انا مدينة العلم و علي بابها» در وسط روي ترنج سوره مبارکه «قل اعوذ برب الناس» در يک لنگه سوره مبارکه «اذا جاء نصر الله» بر لنگه ديگر نوشته شده و در قسمت پائين در آمده است:
شاه ملک پاسبان مظهر يزدان رضا
که آمده نزد خداش منزلت ارتضاء
در حاشيه در، اشعاري به زبان فارسي و خط نستعليق نوشته است:
[ صفحه 295]
چنين دري که به اوج حضيض او نرسد
کمند فهم فلاطون و هم بطلميوس
چنين دري که کمين حاجبش بيآموزد
فنون فلسفه بر بوعلي و جالينوس
غرض چه شد در توحيد خانه باز بود
از اين کريم که طبعش بمکرمت مانوس
ز آستان آن شاه کي سپاه که کوفت
کمينه چاکر او کوس بر سر کاووس
هماي اوج امامت که رنگ و رونق يافت
ز فر مرقد او طوس چون پر طاووس
جهان مجد و مهين خواجهاي که خوانندش
خديو طوس انيس النفوس و شمس شموس
در وسط ابيات اسماء حسني پروردگار نوشته شده است و در يک در ديگر که از ايوان طلاي صحن کهنه به رواق دارالشکر ميروند با خط ثلث مذهب نوشته شده: «قال عليه الصلوة و السلام يا علي انت خير البشر و لا يشک فيک الا کافر» 1396 قمري.
در وسط در آمده است:
يا زائرا سائرا الي طوس
مشهد طهر و ارض تقديس
بلغ سلامي الرضا و حط علي
اکرم رمس بخير مرموس
در حاشيه اين در ابياتي فارسي با خط نستعليق طلائي نوشته شده است:
اين در دلکش که خورشيد از پي کسب شرف
رخ همي سايد بر آن در هر سحرگه حلقهسان
هر سحر از خجلت مسمار آن پوشيده رخ
در پس اين لاجوردي خيمه يا شب روشنان
تا به نام ايزدي بر زائران کردند باز
کرد گوئي باز رضوان باب فردوس جنان
آستانش درجهان بيمدعاي خويشتن
هيچ کس هرگز نشد سوي مقام خود روان
قدسيان بهر سلامش قافله در قافله
عرشيان بهر طوافش کاروان در کاروان
بار بربندند مردم جانب ارض و سماء
بال بگشايند هر گه در مکان ولا مکان
[ صفحه 296]
ميدهد هر صبحگاهي از صرير جانفزا
زائران را مژدگاني از نعيم جاودان
پادشاهان زمان از خدمت آن کامبخش
کام بخشان جهان از حضرت آن کامران
کي به اول پايه قدرش رسد و هم از همه
باشدش نه پايه گردون گردان نردبان
تا چنان رتبت بود يا ليتني کنت تراب
عرش را بر خاک پاک حضرتش ورد زيان
باشکوه پاسبانش از سما کمتر زحل
با علو آستانش چون زمين گشت آسمان
|