بعد از اين که حضرت رضا سلام الله عليه وارد مرو شدند و در منزلي که مأمون براي آن جناب در نظر گرفته بود، ساکن شدند، مأمون از ورود آن حضرت بسيار اظهار خوش وقتي ميکرد و از ديدار امام عليهالسلام شادمان بود، و پيوسته به ملاقات امام ميرفت و به مذاکره در موضوعات مختلف علمي و مذهبي مشغول ميشدند. يکي از روزها مأمون با امام رضا عليهالسلام در يک گفتگوي خصوصي بودند، مأمون به آن حضرت پيشنهاد کرد، که وي حاضر است خود را از خلافت خلع کند و اين مقام را به امام تفويض نمايد. وي گفت، اين مقام به شما تعلق دارد و بايد خود را براي اين مقام مهيا کنيد و مسلمانان را رهبري نمائيد.
مأمون با تجليل فراوان از فضائل و مناقب امام رضا عليهالسلام او را شايسته خلافت ميدانست و همواره مانند شاگردي که در برابر استاد خود قرار ميگيرد در کنار آن جناب قرار ميگرفت و پيوسته در خلوت و آشکار از مزايا و سجاياي اخلاقي آن حضرت سخن ميگفت و او را شايستهي خلافت و رهبري مسلمانان ميدانست.
امام رضا عليهالسلام پيشنهاد مأمون را قبول نکردند، ولي مأمون بر اصرار خود افزود و گفت من تصميم خود را گرفتهام و بايد شما خود را براي قبول خلافت آمادهسازي، امام عليهالسلام هنگامي که متوجه شدند مأمون در پيشنهاد خود مصر است و دست از آن جناب بر نميدارد، از راه ديگري با وي به گفتگو پرداخت.
امام سلام الله عليه به مأمون فرمودند: اگر خلافت به شما تعلق دارد و شما شايستهي آن مقام هستي حق نداري به ديگري واگذار کني، و اگر چنان چه به شما تعلق ندارد، باز هم حق نداريد به ديگري واگذار کنيد، مأمون دريافت که آن حضرت از قبول کردن سخت امتناع دارد و آن را نخواهد پذيرفت.
[ صفحه 39]
|