علماء و مؤلفان شيعه جز سيد بن طاووس و علي بن عيسي اربلي صاحب کشف الغمه عقيده دارند که مأمون با دست خود امام رضا عليه‏السلام را شهيد کرده است. مورخان اهل سنت هم دو نظر داده‏اند گروهي گفته‏اند مأمون آن حضرت را مسموم کرده و تعدادي هم گفته‏اند: که علي بن هشام امام رضا را زهر خورانيده و مأمون از جريان آگاه نبوده است. مخالفان مي‏گويند: مأمون به امام رضا عليه‏السلام سخت معتقد بوده و خلافت را بعد از خود به او داد و لذا بني‏عباس توطئه کردند و امام رضا را مسموم نمودند، افعال و کردار مأمون در زمان حيات امام رضا و بعد از شهادت آن حضرت نشان مي‏دهد که مأمون امام رضا را دوست داشته و در نهان شيعه بوده است و امامت را حق ايشان مي‏دانسته. مورخان و نويسندگان اسلامي مأمون را ستاره‏ي درخشان بني‏عباس مي‏دانند، او مردي باهوش، عاقل و درس خوانده بود، مأمون بسيار با سياست و مکر و فريب کار مي‏کرد، او اکثر اوقات خود را با اهل ادب و علم مي‏گذرانيد او علم اوائل و فلسفه و رياضيات و نجوم را فراگرفته و از استادان بزرگ دانش آموخته بود و در مجالس علمي و مناظرات شرکت مي‏کرد. مأمون هنگامي که شنيد اهالي بغداد و بني‏عباس او را از خلافت خلع کرده‏اند و [ صفحه 47] فضل بن سهل نگذاشته اخبار و حوادث عراق به او برسد سخت مضطرب شد، از همان لحظه درصدد برآمد کارهائي انجام دهد تا بني‏عباس را از خود راضي کند، زيرا بني‏عباس او را به تشيع متهم مي‏کردند و او را طرفدار آل علي عليه‏السلام مي‏دانستند و از همين رو او را از خلافت خلع نمودند. به طوري که قبلا گفتيم مأمون از قيام علويان و فرزندان موسي بن جعفر سخت ترسيده بود، او در اين باره فکر کرد و نقشه کشيد چگونه علويان را خاموش کند و شهرها و ولايات را از آنها بگيرد سرانجام فکرش به اين جا رسيد که امام رضا عليه‏السلام را به خراسان بياورد و خلافت را در ظاهر به آن حضرت تفويض کند و در نتيجه اوضاع را آرام نمايد. نتيجه کار چنين شد و نقشه‏هايش درست از کار درآمد، هنگامي که امام رضا به خراسان رسيد، و وليعهد شد همه‏ي مخالفان سر جاي خود نشستند و مردم از اطراف آنها پراکنده شدند، لشگريان مأمون همه سران مخالف را گرفتند و به مرو فرستادند، مأمون همه‏ي آنان را به امام رضا عليه‏السلام بخشيد، ولي اجازه نداد از مرو بيرون شوند. اما وقتي شنيد بني‏عباس او را از خلافت خلع کرده‏اند و ابراهيم بن مهدي را به جاي او گذاشته‏اند ناراحت شد، در اين جا تصميم مي‏گيرد براي فرونشاندن خشم و غضب عباسيان موانع را از ميان بردارد و اشخاصي را فدا کند، او مي‏دانست که بني‏عباس از چه افرادي ناراضي هستند و نسبت به چه اشخاصي حساس مي‏باشند و راه آرام کردن آنها چيست؟ او مي‏دانست مخالفان در درجه اول از امام رضا عليه‏السلام که عنوان ولايت‏عهدي را دارد ناراضي هستند، و بعد از فضل بن سهل نوبختي که او را متهم به تشيع و طرفداري از آل علي مي‏کردند، و سپس از زيد بن موسي بن جعفر که در بصره منازل بني‏عباس را به آتش کشيد و آنها را از بصره اخراج کرد، و از محمد بن جعفر که در مکه قيام کرد و سکه به نام خود زد. مأمون با نقشه‏هاي ماهرانه تصميم مي‏گيرد اين چهار نفر را که بني‏عباس نسبت [ صفحه 48] به آنان حساسيت داشتند از ميان بردارد، نخست زيد بن موسي عليه‏السلام را در مرو مخفيانه مي‏کشند و معلوم نمي‏شود چه افرادي او را مسموم کردند و هنوز هم در پرده‏ي ابهام مي‏باشد، روزي در شهر مرو اعلام مي‏شود که زيد بن موسي بن جعفر در منزل خود سکته کرده است. قرباني دوم فضل بن سهل مي‏باشد، مأمون هنگام حرکت به طرف عراق او را هم با خود آورده است هنگامي که وارد سرخس مي‏شوند مأمون به دائي خود امر مي‏کند بايد فضل را به هر وسيله‏اي که شده از ميان برداريد، غالب دائي مأمون چهار غلام از کارگذاران خود را احضار مي‏کند و به آنها مي‏گويد هنگامي که فضل بن سهل وارد حمام شد او را در درون حمام بکشيد. فضل بن سهل در سرخس وارد حمام شد غالب آن چهار غلام را احضار کرد و به آن‏ها گفت: اکنون فضل بن سهل در حمام است برويد و او را از پا درآوريد. ابن‏اثير در کامل التواريخ اسامي آن‏ها را به نام‏هاي غالب که يک برده‏ي سياه بود، قسطنطين رومي، فرج رياحي و موفق صقلبي ضبط کرده است. اين چهار نفر وارد حمام شدند و فضل را کشتند. در اين هنگام خبر به مأمون دادند که فضل در حمام کشته شد، مأمون امر کرد منادي اعلان کند: هر کس قاتلان فضل را پيدا کند ده هزار درهم انعام خواهد گرفت، آن چهار غلام را گرفتند و نزد مأمون بردند مأمون گفت: چرا فضل را کشتيد، آنها گفتند: شما امر کرديد و ما هم او را کشتيم مأمون گفت: شما اقرار کرديد که فضل را کشته‏ايد و اما اين که من گفتم او را بکشيد دروغ است، فورا دستور داد آنها را اعدام کردند. فضل را بدين طريق کشتند و يکي از موانع بزرگ را برداشتند، از سرخس به طوس آمدند، و بعد از شهادت حضرت رضا عليه‏السلام از طوس بيرون شده و در سر راه خود وارد جرجان گنبد کاووس شدند، مأمون چهل روز در اين شهر اقامت کرد، در اين جا نيز نقشه‏اي داشت و مي‏خواست آخرين تيرش را رها کند و آن از بين بردن محمد بن جعفر عليه‏السلام بود. [ صفحه 49] همان گونه که قبلا تذکر داديم، محمد بن جعفر در مکه قيام کرد و به نام خود سکه زد و بر حرمين شريفين مسلط گرديد. مأمون از او بسيار خشمگين شده بود، و مي‏خواست او را از ميان بردارد يکي از روزها که مأمون در جرجان بود و محمد بن جعفر هم با وي همراهي مي‏کرد ناگهان در ميان مردم شايع شد که محمد بن جعفر در حمام منزلش درگذشته است. مردم از جريان درگذشت مرموز او مأمون را متهم کردند که او محمد را کشته است، مأمون دستور داد منادي اعلام کند که خليفه در مرگ او نقشي نداشته، محمد بن جعفر با زن خود هم بستر شده و بعد به حمام رفته و درگذشته است، مأمون خود در تشييع جنازه او شرکت کرد و زير تابوت رفت و در موقع دفن هم در کنار قبرش حاضر شد. مأمون از سرخس بيرون شد و به مسير خود ادامه داد تا به طوس رسيد و در باغ حميد بن قحطبه که در دهکده‏ي سناباد بيرون شهر نوقان قرار داشت فرود آمد، و امام رضا عليه‏السلام را هم در يکي از منازل آن باغ که متصل به منزل خودش بود جاي داد، و بين آن منزل راهي بود که به منزل مأمون ارتباط داشت و قبر هارون هم در يکي از سردابهاي همين منزل بود. مأمون در همين منزل تصميم مي‏گيرد حضرت رضا عليه‏السلام را از ميان بردارد، علت اين که چرا اين محل را براي انجام نيت پليد خود برگزيده معلوم نيست، او قصد خود را با هيچ کس در ميان نگذاشته و شخصا نقشه‏ي کار را کشيده است و بدون اين که ديگري را وادار کند که امام را مسموم کند اين عمل را با دست خود انجام داده است. مأمون به يکي از غلامان خود امر کرد چند روز ناخن‏هاي خود را نگيرد و بگذارد تا بلند شوند، بعد از اين که ناخن‏هاي غلام بلند شد مقداري گرد به او داد و گفت اين گردها در لاي ناخن‏هاي خود بگذار و در همين جا باش، و بعد امام رضا عليه‏السلام را به مجلس خود فراخواند و پيام فرستاد کار لازمي دارم هر چه زودتر بيائيد. امام رضا عليه‏السلام در مجلس او حاضر شدند، مأمون تنها در اطاق نشسته بود و جز آن غلام کسي ديگر نبود، بعد از اين که امام عليه‏السلام در کنار او نشستند، غلام خود [ صفحه 50] را امر کرد تا چند عدد انار که تازه از درخت چيده شده بود بردارد و آب آنها را بگيرد، غلام با دست‏هاي خود انارها را فشار داد و گردهائي که در لاي ناخن بود با آب انار ممزوج شدند. بعد از اين که گردهاي سمي در آب انار حل شد آن را در ظرفي ريختند مأمون ظرف را از غلام گرفت و با دست خود به امام رضا عليه‏السلام داد، تا آن را بنوشد، امام عليه‏السلام از خوردن آن استنکاف کردند ولي در اثر اصرار زياد مأمون انار را ميل فرمودند و مسموم شدند. گروهي نوشته‏اند مأمون سر چند سوزن را مسموم کرد و سوزنها را در چند عدد خرما و يا دانه‏هاي انگور فرو برد و بعد از اين که سم وارد خرما يا انگور شد امام را به مجلس خود دعوت کرد و خرماها يا انگورها را به آن حضرت خورانيد و حضرت با خوردن آنها مسموم شدند. اختلاف در اين که آن حضرت به چه وسيله‏اي به شهادت رسيده‏اند براي اين است که مأمون شخصا اين کار را کرده و کسي از آن اطلاع نداشته است. بعد از اين که امام عليه‏السلام به شهادت رسيدند مأمون گريبان چاک کرد و بسيار شيون نمود و در مقابل جنازه حرکت مي‏کرد، مأمون و عمال او شايع کردند که علي بن موسي الرضا عليه‏السلام انگور زياد دوست مي‏داشت از اين جهت انگور زيادي خوردند و درگذشتند، اين شايعه و دروغ وارد تاريخ هم شد تا آنجا که طبري و مسعودي هم آن را نقل کردند و به کتاب‏هاي ديگر هم سرايت کرد. مأمون جنازه‏ي مقدس و بدن پاک آن حضرت را با تجليل و احترام تشييع کرد و در کنار قبر پدرش هارون به خاک سپرد، آن مقبره را در آن ايام بقعه هارونيه مي‏گفتند، ولي بعد از اين که امام رضا سلام الله عليه در آن جا مدفون گرديد به نام مشهد طوس و مشهد رضا معروف گرديد و هارون فراموش شد و مورد لعن و نفرين قرار گرفت. [ صفحه 53]