«ريان بن صلت» در خانه‏ي امام رضا عليه‏السلام رفت و به «معمر» خادم آن حضرت گفت: «اگر صلاح مي‏داني برو و از مولايم بخواه که يکي از لباس‏هايش و نيز مقداري از درهم‏هايي را که به نام ايشان ضرب شده به من دهد.» خادم امام عليه‏السلام تقاضاي «ريان» را پذيرفت و بلافاصله خدمت حضرت رضا رسيد. پيش از آنکه او سخني بگويد، امام عليه‏السلام فرمود: «اي معمر» آيا «ريان» نمي‏خواهد که ما از لباس‏هايمان به او بدهيم و مقداري از درهم‏هايمان را به او ببخشيم؟» خادم امام خيلي تعجب کرد که چطور آن حضرت از تقاضاي «ريان» باخبر شده است؛ در حالي که شگفتي از سرو و رويش مي‏باريد، عرض کرد: «سبحان الله»، او هم اکنون جلوي در خانه، همين درخواست را داشت.» از سخن «معمر» لبخندي مهرآميز بر لب‏هاي امام نقش بست؛ آنگاه فرمود: «بگو خودش بيايد.» خادم امام، «ريان» را به خدمت حضرت رضا آورد. ريان سلام کرد. امام عليه‏السلام سلام او را پاسخ داد و سپس دو دست از لباس‏هايش و سي درهم از درهم‏هايي که بعد از ولايت عهدي به نام حضرت مزين شده بود، به وي بخشيد. [ صفحه 56]